English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (43 milliseconds)
English Persian
hire کرایه کردن
hires کرایه کردن
hiring کرایه کردن
freight کرایه کردن
rent کرایه کردن
affreight کرایه کردن
to charter کرایه کردن
Search result with all words
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
hire اجرت کرایه کردن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires اجرت کرایه کردن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hiring اجرت کرایه کردن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
lease کرایه کردن اجاره کردن
leases کرایه کردن اجاره کردن
rent کرایه اجاره کردن یا دادن
time charter کرایه کردن موقت کشتی
to freight out and home دوسره کرایه کردن
Other Matches
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
meed کرایه
freight forward پس کرایه
balance of freight پس کرایه
freight کرایه
hires کرایه
leases کرایه
back rent پس کرایه
fraught کرایه
passage money کرایه
back freigt پس کرایه
carrige forward پس کرایه
hire کرایه
cost of transport کرایه
backfreight پس کرایه
rent کرایه
fare کرایه
fares کرایه
transport charges کرایه
carriage forward پس کرایه
lease کرایه
fared کرایه
hiring کرایه
faring کرایه
freight collect پس کرایه
fare کرایه مسافر
renter کرایه نشین
passages دریا کرایه
passage money کرایه مسافر
carrige کرایه حمل
let out on hire کرایه دادن
carfare کرایه ماشین
carfare کرایه اتوبوس
hach کرایه دادن
hiring کرایه دادن
passage دریا کرایه
demurrage کرایه معطلی
fares کرایه مسافر
hires کرایه دادن
back freigt پرداخت کرایه
hacks درشکه کرایه
faring کرایه مسافر
freight کرایه کشتی
tenants کرایه نشین
hire کرایه دادن
hacked درشکه کرایه
tenant کرایه نشین
fared کرایه مسافر
hack درشکه کرایه
fare کرایه حمل و نقل
back rent کرایه عقب افتاده
fared کرایه حمل و نقل
faring کرایه حمل و نقل
fares کرایه حمل و نقل
twon car اتومبیل کرایه مسافری
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
cartage کرایه گاری مکاری
to let something on a lease کرایه دادن چیزی
to rent out something کرایه دادن چیزی
tenant کرایه نشین متصرف
chartering دربست کرایه دادن
chartered دربست کرایه دادن
to hire out something کرایه دادن چیزی
charter دربست کرایه دادن
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
portage کرایه فرفیت کشتی
charters دربست کرایه دادن
How much is the fare to ... ? کرایه تا ... چقدر است؟
railway freight کرایه راه اهن
tenants کرایه نشین متصرف
freighters کرایه کننده کشتی باری
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
circulating library کتابخانهای که کتاب کرایه میدهد
Rented (rental) car. اتومبیل اجاره ای (کرایه شده )
freighter کرایه کننده کشتی باری
taximeter نشان دهنده کرایه تاکسی
fiacre کالسکه یا درشکه چهارچرخه کرایه
advance freight پیش پرداخت کرایه حمل
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
hackney درشکه کرایه اسب کرایبه
carriage payed کرایه حمل پرداخت شده
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
lodging house محل کرایه دادن اطاق مسافرخانه
voyage charter کرایه کشتی جهت سفری خاص
tie line کانال مخابراتی کرایه داده شده
subsidized accommodation منزل با کمک هزینه [کرایه و غیره]
What's the fare to Manchester? کرایه تا شهر منچستر چقدر است؟
cost and frieght قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
out leased انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
What's the fare to the airport? نرخ کرایه تا فرودگاه چقدر است؟
What's the fare to this address? نرخ کرایه تا این آدرس چقدر است؟
What's the fare to city centre? نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
freight کرایه کشتی ارسال بار با هواپیما یاکشتی
dead carriage کرایه باربری جهت فرفیت استفاده نشده
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
dead freight کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
dead carriage کرایه حملی که پرداخت شده ولی استفادهای از ان به عمل نیامده
baltic exchange بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
forwarding merchant حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
free haul در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weights کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
hackney coach کالسکه یا درشکه کرایه درشکه چهارچرخه ودو اسبه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com