English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
freighter کرایه کننده کشتی باری
freighters کرایه کننده کشتی باری
Other Matches
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
cargo ship کشتی باری
cargo boat کشتی باری
cargo liner کشتی باری
lighters کشتی باری کوچک
lighter کشتی باری کوچک
freight کرایه کشتی
carrack کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
carack کشتی بزرگ باری وجنگی قدیمی
portage کرایه فرفیت کشتی
time charter کرایه کردن موقت کشتی
voyage charter کرایه کشتی جهت سفری خاص
freight کرایه کشتی ارسال بار با هواپیما یاکشتی
baltic exchange بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
dead freight کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
empty load بی باری
idle runing بی باری
infecundity بی باری
freighter باری
idling بی باری
sterility بی باری
freighters باری
unloads بی باری
unload بی باری
infertility بی باری
unloaded بی باری
utility باری
barye باری
no load current جریان بی باری
no load condition حالت بی باری
lighter قایق باری
freight trains قطار باری
lighters قایق باری
idle frequency فرکانس بی باری
idle time زمان بی باری
idle current جریان بی باری
idle period پریود بی باری
neutral position وضعیت بی باری
motortruck کامیون باری
no load speed سرعت بی باری
lorries ماشین باری
van واگن باری
rafts قایق باری
raft قایق باری
vans واگن باری
lorry ماشین باری
fright car واگن باری
scow یدک کش باری
freight car واگن باری
freight train قطار باری
praam باری یاتوپدار
no load switching سوئیچینگ بی باری
freight cars واگن باری
lighterage قایق باری
no load voltage ولتاژ بی باری
idling cycle سیکل بی باری
fourgon واگون باری
railroad carriage واگن باری
road transport vehicle ماشین باری
dead weight tonnage گنجایش باری
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
perfunctory باری بهر جهت
lorry اتومبیل باری گاری
truckload به گنجایش یک ماشین باری
lorries اتومبیل باری گاری
sexual promiscuity بی بند و باری جنسی
floating cargo باری که دردریا است
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
no load torque گشتاور پیچشی بی باری
promiscuity بی بند و باری جنسی
van واگن باری سرپوشیده
lift helicopter هلی کوپتر باری
boxcar یکنوع واگن باری
no load loss تلف یا تلفات بی باری
ideal no load voltage ولتاژ بی باری ایده ال
idling current connection اتصال جریان بی باری
overload principle اصل اضافه باری
cargo master نوعی هواپیمای باری
ideal no load d.c. voltage ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
vans واگن باری سرپوشیده
autoloading باری نیم خودکار
idle current connection اتصال جریان بی باری
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
wannigan سقف تراکتور یا ماشین باری
wanigan سقف تراکتور یا ماشین باری
galliot کرجی باری یا ماهی گیری
the supreme خداوند متعال باری تعالی
nosing باری که چرخهای لوکوموتیومتحمل می شوند
floating cargo باری که باکشتی حمل میشود
lighters با قایق باری کالا حمل کردن
galiot کرجی باری یاماهی گیری هلندی
lighter با قایق باری کالا حمل کردن
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
hire کرایه
hires کرایه
rent کرایه
fare کرایه
fared کرایه
cost of transport کرایه
faring کرایه
fares کرایه
hiring کرایه
leases کرایه
passage money کرایه
transport charges کرایه
carriage forward پس کرایه
fraught کرایه
meed کرایه
balance of freight پس کرایه
backfreight پس کرایه
freight کرایه
back freigt پس کرایه
carrige forward پس کرایه
lease کرایه
freight collect پس کرایه
back rent پس کرایه
freight forward پس کرایه
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
plateform car واگن باری بدون دیوار راه اهن
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
entrucking table جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
milner bary gambit گامبی میلنر- باری در دفاع فرانسوی شطرنج
fare کرایه مسافر
renter کرایه نشین
let out on hire کرایه دادن
back freigt پرداخت کرایه
demurrage کرایه معطلی
hire کرایه دادن
hire کرایه کردن
to charter کرایه کردن
hires کرایه دادن
hires کرایه کردن
carfare کرایه ماشین
hiring کرایه دادن
hiring کرایه کردن
carfare کرایه اتوبوس
carrige کرایه حمل
hach کرایه دادن
freight کرایه کردن
faring کرایه مسافر
passage money کرایه مسافر
rent کرایه کردن
hacks درشکه کرایه
passages دریا کرایه
tenants کرایه نشین
fares کرایه مسافر
affreight کرایه کردن
tenant کرایه نشین
hack درشکه کرایه
fared کرایه مسافر
passage دریا کرایه
hacked درشکه کرایه
heian sandan اجرای هم زمان دو تکنیک اوچی اوکه و گدان باری
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to let something on a lease کرایه دادن چیزی
How much is the fare to ... ? کرایه تا ... چقدر است؟
to rent out something کرایه دادن چیزی
to hire out something کرایه دادن چیزی
railway freight کرایه راه اهن
faring کرایه حمل و نقل
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
fare کرایه حمل و نقل
cartage کرایه گاری مکاری
fares کرایه حمل و نقل
hire اجرت کرایه کردن
fared کرایه حمل و نقل
charter دربست کرایه دادن
tenant کرایه نشین متصرف
tenants کرایه نشین متصرف
back rent کرایه عقب افتاده
twon car اتومبیل کرایه مسافری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com