Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
d. butter
کره اب کرده و امیخته با ارد
Other Matches
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
interwrought
در هم امیخته
motley
امیخته
medley
امیخته
portmanteau
امیخته
medleys
امیخته
mixed
امیخته
zygose
امیخته
portmanteaux
امیخته
mixtures
امیخته
portmanteaus
امیخته
mixture
امیخته
mixed gas
گاز امیخته
mixed crystal
کریستال امیخته
mixed tides
کشندهای امیخته
mixed mode
باب امیخته
mixed number
عدد امیخته
cold mix
امیخته سرد
coalescent
بهم امیخته
impanate
امیخته بنان
immiscible
امیخته نشدنی
pranks
شوخی امیخته بافریب
chrism
روغن امیخته بابلسان
mixed mode experssion
عبارت امیخته یاب
oil is immiscible with water
روغن با اب امیخته نمیشود
gold amalgam
جیوه امیخته بازر
lemon squash
شربت امیخته ازابلیمووسوداواتر
mincemeat
قیمه امیخته باکشمش
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
prank
شوخی امیخته بافریب
mixed mode macro
درشت دستور امیخته باب
deep laid
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
mixed radix notation
نشان گذاری امیخته مبنا
poudrette
کودی که از مدفوع و زغال امیخته باشد
neo platonism
فلسفه افلاطونی امیخته با تصوف شرقی
think piece
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
loam
خاک رس وشن که با گیاه پوسیده امیخته باشد
lingua francas
زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
lingua franca
زبان امیخته با زبانهای دیگر گویش مختلط
imbroglios
قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
ingratiatory
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
imbroglio
قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
omnim gatherum
امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
tragi comedy
نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
kamptulicon
یکجورفرش که ازقندران وچوب پنبه امیخته بهم درست میکنندو....است
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
incorporating mill
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
gouache
رنگ کاری با رنگی که در اب حل شده و با عسل و صمغ امیخته شده
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
infusions
دم کرده
bouffant
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
beastby
کرده
unconsciously
غش کرده
soufflTs
پف کرده
gelid
یخ کرده
souffle
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
bloat
پف کرده
souffles
پف کرده
infusion
دم کرده
puffed
<adj.>
پف کرده
puff pastry
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
unconscious
غش کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
turgid
<adj.>
پف کرده
iced ppa
خنک کرده
tumid
<adj.>
باد کرده
rooted
ریشه کرده
get
کسب کرده
mistaken
اشتباه کرده
sawn
اره کرده
hidden
پنهان کرده
getting
کسب کرده
clarified
صاف کرده
grown
رشد کرده
gets
کسب کرده
puffed out
<adj.>
باد کرده
intumescent
باد کرده
it is very easily done
کرده میشود
begotten
تولید کرده
swollen
ورم کرده
swollen
اماس کرده
fled
فرار کرده
purified
پاک کرده
iced
خنک کرده
risen
طلوع کرده
inwrought
از تو کار کرده
educated
تحصیل کرده
intumescent
اماس کرده
protuberant
باد کرده
beheld
مشاهده کرده
pulled
خشک کرده
fecit
درست کرده
blubbery
ورم کرده
puffed out
<adj.>
آماس کرده
farthingale
دامن پف کرده
farcie
دلمه کرده
farci
دلمه کرده
enrooted
ریشه کرده
puffy
<adj.>
آماس کرده
tumid
<adj.>
آماس کرده
distent
ورم کرده
turgid
<adj.>
آماس کرده
unruffled
ارام کرده
in flower
شکوفه کرده
deep rooted
ریشه کرده
billowy
باد کرده
shots
اصابت کرده
he is worn with travel
سفراوراخسته کرده
strained
صاف کرده
shot
اصابت کرده
turgid
<adj.>
باد کرده
ghi
کره اب کرده
ghee
کره اب کرده
restrained
لگام کرده
fucate
رنگ کرده
fubsy
قوز کرده
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
fretty
اماس کرده
baggily
بطورباد کرده
tinned
قوطی کرده
bendon
نیت کرده
wedded
ازدواج کرده
ventricular
باد کرده
puffy
<adj.>
باد کرده
fried
سرخ کرده
tumescent
ورم کرده
full-grown
رشدکامل کرده
puffed
<adj.>
باد کرده
tumid
اماس کرده
full grown
رشدکامل کرده
blown
ورم کرده
overage
کم رشد کرده
began
شروع کرده
puffed
<adj.>
آماس کرده
refined
تمیز کرده
testate
وصیت کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
puffed
<adj.>
ورم کرده
puffed out
<adj.>
ورم کرده
decorated
زینت کرده
knotted
ازدحام کرده
smoothfaced
صاف کرده
self taught
تحصیل کرده
bunged up
باد کرده
warm infusion
چیز دم کرده
puffy
<adj.>
ورم کرده
nodular
ورم کرده
painted
رنگ کرده
let it be done
کرده شود
picked
پاک کرده
carpeted
فرش کرده
inveterate
ریشه کرده
sweated
عرق کرده
grown-up
رشد کرده
airless
گرفته یا دم کرده
off the track
ازخط پی گم کرده
grown-ups
رشد کرده
chose
انتخاب کرده
deep-rooted
ریشه کرده
indrawn
جذب کرده
they have done their work
را کرده اند
tumid
<adj.>
ورم کرده
turgid
<adj.>
ورم کرده
whey
شیرچرخ کرده
trigmous
سه بار عروسی کرده
cursed with porerty
نفرین کرده به گدایی
stum
اب انگورتازه درخم کرده
Now you are picking on me.
حالادیگر به من بند کرده ای
you are mistaken
اشتباه کرده اید
they are on strike
اعتصاب کرده اند
dried fruit
میوه خشک کرده
magdalen or lene
فاحشه توبه کرده
I have lost my wallet .
کیف پولم را گه کرده ام
i am f.caught
عجب گیری کرده ام
turgescent
باد کرده پرطمطراق
grenadine
مرغ دلمه کرده
a fried sausage
یک سوسیس سرخ کرده
The door is jammed.
در گیر کرده است.
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
ranker
افسر سربازی کرده
tumid
ورم کرده متورم
saute
در روغن سرخ کرده
newlywed
تازه ازدواج کرده
de-
کرده را خنثی کردن
fresco a wall
دیوار سفید کرده را
shaveling
ادم اصلاح کرده
school drop out
ترک تحصیل کرده
the tribes are all up
طغیان کرده اند
cowslip tea
گل گاو زبان دم کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com