Dictiornary-Farsi | کرکس نشسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 53 (5 milliseconds)

English	Persian
vega	کرکس نشسته


Other Matches

vultures	کرکس
vulture	کرکس
lammergeier	کرکس ریشدار
vulturine	کرکس وار
altair	کرکس پرنده
condor	کرکس امریکایی
condors	کرکس امریکایی
harpy eagle	شاه کرکس
lammergeyer	کرکس ریشدار
neophron	کرکس سفید مصری
urubu	کرکس سیاه امریکایی
aground	به گل نشسته
sedent	نشسته
soapless	نشسته
sitting	نشسته
sittings	نشسته
sedentary	نشسته
sedimentary	ته نشسته
sejant	نشسته
sitting position	وضعیت نشسته
fretty	چرک نشسته
crouch start	استارت نشسته
stranded	بگل نشسته
aground	بگل نشسته
aground	به خشکی نشسته
superannuated	باز نشسته
sprint start	استارت نشسته
zazen	پایان استراحت نشسته
He was sitting on my left (left side)	طرف چپ من نشسته بود
Zen	استراحت بحالت نشسته
hercules	بر زانو نشسته راقص
herculis	بر زانو نشسته راقص
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
She was sitting in the corner of the room .	گوشه اتاق نشسته بود
She was sitting on my right.	سمت راست من نشسته بود
jackson haines spin	چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
ambush	سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushed	سربازانی که درکمین نشسته اند
saddlefast	محکم روی زین نشسته
ambushing	سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes	سربازانی که درکمین نشسته اند
valdez	پرت بالانس از حالت نشسته
You are a back seat drive.You are on the sidelines.	کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
my neighbour at dinner	کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
kieselguhr	سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
split lean	پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
totake	شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked	درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
time is the great healer <proverb>	سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
The place was fully packed .	گوش تا گوش آدم نشسته بود
wool in the grease	پشم نشسته پشم تازه چیده
alpha herculis	الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته

vega