Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
to gain any ones ear
کسیرا اماده شنیدن حرفی
Other Matches
floating
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
to perplex a person
کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
listen
شنیدن
hear
شنیدن
hears
شنیدن
hear
شنیدن
listened
شنیدن
listen
شنیدن
listening
شنیدن
at hearing it
از شنیدن ان
listens
شنیدن
mishearing
عوضی شنیدن
misheard
عوضی شنیدن
mishear
عوضی شنیدن
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
mishears
عوضی شنیدن
audible
قابل شنیدن
he was pleased to hear it
از شنیدن ان خوشنودشد
rehear
دوباره شنیدن
overhearing
از فاصله دور شنیدن
overhears
از فاصله دور شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees.
گل گفتن وگه شنیدن
inaudible
غیر قابل شنیدن
overheard
از فاصله دور شنیدن
to smell something burning
بوی سوخته شنیدن
overhear
از فاصله دور شنیدن
bleep
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped
صدای اخطار قابل شنیدن
beeps
صدای اخطار قابل شنیدن
audible
آنچه قابل شنیدن است
beeping
صدای اخطار قابل شنیدن
beeped
صدای اخطار قابل شنیدن
beep
صدای اخطار قابل شنیدن
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
bleeps
صدای اخطار قابل شنیدن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
Hear it on the grapevine
<idiom>
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
In at one ear and out at the other .
<proverb>
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
audio
مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
drown out
<idiom>
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
to give one a kick
کسیرا
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to do one right
حق کسیرا دادن
to grease any one's palm
دم کسیرا دیدن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to be on one's track
رد کسیرا گرفتن
to face any one down
کسیرا ازروبردن
to threat any one with death
کسیرا بمرگ
to know a person
کسیرا شناختن
to pinion the arms of a person
کت کسیرا بستن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
flash to bang time
زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
bell character
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to provoke a person's anger
کسیرا خشمگین کردن
to give one the lie
کسیرا بدروغ کویی
to provoke a person to anger
کسیرا خشمگین کردن
to plaster any one with praise
کسیرا زیاد ستودن
to pull any one's ear
کوش کسیرا کشیدن
to exelude any one from the p
کسیرا ازرای بازداشتن
to give one a smack
کسیرا ماچ کردن
to pretend to a person's
کسیرا خواستگاری کردن
to propose a person
سلامتی کسیرا گفتن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
to inflate any one with pride
کسیرا باد کردن
to look one up and down
کسیرا برانداز کردن
to lead a person a d.
کسیرا بزحمت انداختن
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
to keep any one waiting
کسیرا چشم براه
to put any one down for a fool
کسیرا نادان شمردن
to interrupt any one's speech
سخن کسیرا گسیختن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to sel a person a pup
کلاه کسیرا برداشتن
maiming
کسیرا معیوب کردن
maimed
کسیرا معیوب کردن
maim
کسیرا معیوب کردن
to sorrow for any one
غصه کسیرا خوردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
to twitch one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to take a person's measure
اندازه کسیرا گرفتن
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
to take the p of a person
طرف کسیرا گرفتن
maims
کسیرا معیوب کردن
toincrease any one's salary
مواجب کسیرا افزودن
to show one out
کسیرا از در بیرون کردن
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
to rush any one into danger
کسیرا بخطر کشانیدن
reviling
بد حرفی
lettered
حرفی
incommunicatively
با کم حرفی
triliteral
سه حرفی
incommunicativeness
کم حرفی
long tongue
پر حرفی
monomial
تک حرفی
pauciloquy
کم حرفی
lexical
حرفی
taciturnity
کم حرفی
uniliteral
یک حرفی
garrulity
پر حرفی
to prick the bubble
مشت کسیرا باز کردن
to run any one hard
کسیرا سخت دنبال کردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to seed a person to c.
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to buy out anyone
سهم یا کسب کسیرا خریدن
to look one up and down
بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to a the attention of someone
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to put anyone to t.
کسیرا دردسر یازحمت دادن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
togive the leg sof
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to give one a squeeze
دست کسیرا فشردن یا له کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
there is nothing like leather
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to goad any one into fury
کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to stare any one into silence
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
palaver
پر حرفی کردن
literal
حرفی لفظی
four-letter words
واژهیچهار حرفی
pass a remark
حرفی زدن
letter quality
کیفیت حرفی
triliteralism
حالت سه حرفی
triliteral
کلمه سه حرفی
what have you to say?
چه حرفی دارید
who said so?
که چنین حرفی زد
four-letter word
واژهیچهار حرفی
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
to give one a shove off
کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's leg
کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to smile a person into a mood
کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
hamstrung
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to put any one through a book
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to proclam someone a traitor
کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
hamstrings
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pour oil on troubled water
خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
hamstringing
زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
teragram
واژه چهار حرفی
trigram
هجای بی معنی سه حرفی
slip of the tongue
<idiom>
حرفی رانسنجیده زدن
To tald someones head off.
سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
To take offence at something . To take something to heart .
حرفی را بدل گرلتن
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to excuse any ones presence
کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
labialize
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
trigraph
سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
to insert a letter in a word
حرفی را در میان واژهای جادادن
spirant
حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
to i.a person for his actions
کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
null
حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
empty
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
But no one was ever talking about that!
اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
escape character
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
emptiest
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptied
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to ran a person hard
کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to disturb any one's privacy
کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
erase character
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
slide
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
ascii
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
slides
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
d. letter
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
logograph
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
newer
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newest
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new-
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
logogram
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
fills
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
LIST chunk
که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
fill
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
ends
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
end
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com