English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
gatecrasher کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrashers کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
Other Matches
uninvited دعوت نشده
unbidden دعوت نشده
night walker کسیکه در خواب راه میرود
nightwalker کسیکه شب در خواب راه میرود
somnambulistic کسیکه درخواب راه میرود
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
remittance man کسیکه بامید دریافت پول ازکسان خود بغربت میرود
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
summonsing دعوت
calling دعوت
summonsed دعوت
summon دعوت
summonses دعوت
bidding دعوت
summoned دعوت
invitation دعوت
summons دعوت
invitations دعوت
to invite [to] دعوت کردن [به]
caller دعوت کننده
callers دعوت کننده
to call in دعوت کردن
invitation to tender دعوت به مناقصه
invitation to tender دعوت به مزایده
invitation to treat دعوت به معامله
invitation to treat دعوت به مذاکره
invitatory متضمن دعوت
convocator دعوت کننده
letter of invitation رقعه دعوت
boarding call دعوت به بازدید
letter of invitation دعوت نامه
invite دعوت کردن
invited دعوت کردن
invites دعوت کردن
asks دعوت کردن
ask دعوت کردن
asked دعوت کردن
asking دعوت کردن
challenge دعوت بجنگ
conference call دعوت به سخنرانی
challenged دعوت بجنگ
challenges دعوت بجنگ
convocate دعوت کردن
I am invited tonight of all nights . دعوت شدم آن هم امشب
to proffer an invitation رسما دعوت کردن
tender notice اگهی دعوت به مناقصه
invitee شخص دعوت شده
defiance دعوت به جنگ بی اعتنایی
gauntlet دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gauntlets دستکش اهنی دعوت بمبارزه
rain check نوید یا قول دعوت بعدی
to throw down the glove بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet بجنگ تن بتن دعوت کردن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
invite to tender دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to barge in بدون دعوت وارد شدن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque). باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
the train runs without a stop میرود
i had no idea he was going که او میرود
he is going میرود
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
have over <idiom> شخصی را به خانه خود دعوت کردن
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I'd like to ask her out. من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
gantlope باند برای دست دعوت به مارزه
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
crash the gate <idiom> بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
to disinvite somebody from an event دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour . دعوت شما را با منت قبول می کنم
treat someone <idiom> پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
the probability is احتمال میرود
presumedly احتمال میرود
if he goes اگر او میرود
it wont wash اگرانرابشویندرنگش میرود
repondez s'il vous plait [RSVP] لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
convoke برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
pax britannica اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
raise a fuss <idiom> قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
please reply لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
in all probability احتمال کلی میرود
neck or nothing یا سر میرود یا کلاه می اید
bleeders کسی که خونش میرود
bleeder کسی که خونش میرود
saltigrade کارتنهای که باجست وخیزراه میرود
apostrophe که درموارد زیر بکار میرود
it promisews to be easy امید میرود اسان باشد
the scale preponderates کفه ترازو پایین میرود
apostrophes که درموارد زیر بکار میرود
such goods will sell very high اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود
moviegoer کسی که اغلب به سینما میرود
grifter فروشندهای که بهمراه سیرک میرود
Does this train go to ... ? آیا این قطار به ... میرود؟
where does this road lead to این راه بکجا میرود
cat burglar <idiom> دزدی که از دیوار بالا میرود
moviegoers کسی که اغلب به سینما میرود
indiaman کشتی ای که در بازرگانی باهندبکار میرود
churchgoer کسی که مرتب به کلیسا میرود
churchgoers کسی که مرتب به کلیسا میرود
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Where does this road lead to? این جاده به کجا میرود؟
he made a show of goung چنان وانمودکردکه گویی میرود
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards. باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
chaperones شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
pneumatometer الت سنجش هوایی که در یک دم به شش فرو میرود
playgoer ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو
She will only date you if you ... او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
day-tripper کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
lampron چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
companion ladder نردبانی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
day-trippers کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
studs زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
companion hatchway راهی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
lakh سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
chaperon شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
fuller's earth خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
When is the bus to Pimlico? چه وقت اتوبوس به شهر پیملیکو میرود؟
chaperone شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
chaperons شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
crosse چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
he walks as if he were drunk چنان راه میرود که گویی مست است
bay leaf برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
sneaker کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
parotid duct لولهای که از غده بنا گوشی بدهان میرود
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
dacoit راهزن سلاحدارهندی یابرمهای که بادسته راهزنان میرود
blacktop موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
sneakers کسی که دزدکی راه میرود کفش کتانی
toddy شیره خرما که در ساختن عرق خرمابکار میرود
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
toddies شیره خرما که در ساختن عرق خرمابکار میرود
shirt-tail بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
breaking point سرحدی که پس از آن شخص اختیاراز دست میدهد و یا از جا در میرود
shirt-tails بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
nuggar بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
inoculum مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
jacana پرنده پا دراز و پنجه بزرگ مکزیکی که در اب راه میرود
gasogene مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
hypodermic syringe کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
mudflat زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
balbriggan یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
propety man متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
aniseed تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
aquaplane قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
mudflats زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
in flagrante delicto شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
kelvin tube لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
dental floss نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
mashy نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
down پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
drier ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com