Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
landsman
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
Other Matches
fruitarian
کسیکه با میوه زندگی میکند .
inlander
کسیکه درون کشور یا دورازمرز زندگی میکند
foundationer
کسیکه ازدرامدبنگاه وقف شدهای زندگی میکند
urbanite
کسیکه در شهر زندگی میکند شهر نشین
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
land n
خشکی
terra firma
خشکی
droughts
خشکی
leanness
خشکی
drought
خشکی
xeransis
خشکی
stiffness
خشکی
aridity
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
drouth
خشکی
dry land
خشکی
crispness
خشکی
barrenness
خشکی
land
خشکی
constipation
خشکی
parchedness
خشکی
mainland
خشکی
rigidity
خشکی
dryness
خشکی
constipate
خشکی اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
ankylosis
خشکی بند
loosening
از خشکی در اوردن
spit
یک نقطه از خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
aground
به خشکی نشسته
chapt
خشکی زدن
lands man
اهل خشکی
landward
بسوی خشکی
zerophytes
خشکی پسند
overland
از راه خشکی
xerophytes
خشکی پسند
corkiness
سبکی خشکی
landings
ورود به خشکی
huskiness
درشتی خشکی
stiff neck
خشکی گردن
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
landsman
اهل خشکی
landlocked
محاط در خشکی
landlocked
محصور در خشکی
landfall
دیدن خشکی
landfalls
دیدن خشکی
overland route
راه خشکی
loosened
از خشکی در اوردن
land breeze
باد خشکی
landing
ورود به خشکی
loosen
از خشکی در اوردن
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
spits
یک نقطه از خشکی
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
spit
پیشرفت خشکی در دریا
spits
پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
welter
درهم و برهمی خشکی
chap
خشکی زدن پوست
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
land lubber
ادم خشکی مانده
landside
طرف روبه خشکی
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
terraqueous
شامل خشکی ودریا
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
land carriage
حمل و نقل خشکی
eschar
خشکی پوست زخم
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
land
به خشکی امدن پیاده شدن
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
landfalls
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
landfall
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
dragman
کسیکه
gospeller
کسیکه
blessed is he who
کسیکه
one who
کسیکه
whom
کسیکه
introspectionist
کسیکه معتقد به
constructionist
کسیکه قانون
minimalist
کسیکه خرسنداست
long shot
کسیکه درمسابقات
whomso
بهر کسیکه
stalker
کسیکه میخرامد
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
snorter
کسیکه خرناس میکشد
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
jogger
کسیکه اهسته می دود
joggers
کسیکه اهسته می دود
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
soliloquist
کسیکه باخود حرف میزند
negroid
کسیکه خون سیاهان در او باشد
soliloquizer
کسیکه باخود حرف میزند
lobbyer
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
fruiter
کسیکه درخت میوه میکارد
somnambulistic
کسیکه درخواب راه میرود
songwriter
کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
libertine
کسیکه پابند مذهب نیست
libertines
کسیکه پابند مذهب نیست
night walker
کسیکه در خواب راه میرود
nightwalker
کسیکه شب در خواب راه میرود
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
revenant
کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
first nighter
کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
sweaters
کسیکه عرق میکند پلوور
gigman
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
non entity
کسیکه بودونابوداو یکی است
speller
کسیکه لغت را هجی میکند
waxer
کسیکه موم مالی میکند
embracer
کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
elephantiac
کسیکه دچاربیلپای یاجذام است
sitters
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
contrapuntist
کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
sitter
کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
symposiast
کسیکه در بزم شرکت میکند
lobbyist
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
lobbyists
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
demonist
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
symposiarch
کسیکه جلسهای را اداره میکند
cessionary
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
liveryman
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
stargazer
کسیکه به ستاره ها خیره شده
weaner
کسیکه بچه را از شیر میگیرد
fillbelly
کسیکه درکاری حریص باشد
faunist
کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
prankster
کسیکه شوخی زننده کند
autodidact
کسیکه پیش خود میاموزد
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
ortorian
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
pranksters
کسیکه شوخی زننده کند
browser
کسیکه جسته وگریخته میخواند
winegrower
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
sandbagger
کسیکه کیسه شن بکار برد
pledger
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
falconer
کسیکه با شاهین شکار میکند
falconers
کسیکه با شاهین شکار میکند
presentee
کسیکه چیزی باوعرضه شده
inductee
کسیکه وارد خدمت شده
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
purse bearer
کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
hylicist
کسیکه معتقد به مادیات است
proselyte
کسیکه تازه بدینی واردشود
sweater
کسیکه عرق میکند پلوور
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
processionist
کسیکه با دستهای راه میافتد
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
exsiccant
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
covenantee
کسیکه باوپیمانی کرده باشند متعهدله
knocker up
کسیکه بردرخانه هامیزندتاکارگران را ازخواب بیدارکند
arsonist
کسیکه عمدا ایجاد حریق میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com