English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
irrepressible joy کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
Other Matches
an irrepressible person نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
rigorist کسیکه در قوانین مذهبی زیادسخت گیری ودقت میکند
mediaevalist کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
incomputably بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy ادمی که نتوان جلواوراگرفت
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
You cannot make bricks without straw. <proverb> بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably بطوریکه نتوان معاوضه نمود
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
kittle cattle ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
ineffably بطوریکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
no enemy is insignificant دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irretraceable که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
irredeemably جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
incommunicableness چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
oversale پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an impossible hat کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
gospeller کسیکه
dragman کسیکه
blessed is he who کسیکه
whom کسیکه
one who کسیکه
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
minimalist کسیکه خرسنداست
constructionist کسیکه قانون
introspectionist کسیکه معتقد به
stalker کسیکه میخرامد
whomso بهر کسیکه
long shot کسیکه درمسابقات
misogynist کسیکه از زن بیزار است
figurant کسیکه باجمع میرقصد
misogynists کسیکه از زن بیزار است
snorter کسیکه خرناس میکشد
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
euphuist کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
pall bearer کسیکه در همراهی با جنازه
nobs کسیکه از طبقات بالاباشد
nob کسیکه از طبقات بالاباشد
benedick کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
jogger کسیکه اهسته می دود
joggers کسیکه اهسته می دود
rumormonger کسیکه شایعه میسازد
scaler کسیکه مقیاس بکارمیبرد
heliophobe کسیکه ازافتاب بیزاراست
tugger کسیکه کوشش وتقلامیکند
wonder worker کسیکه معجزه میکند
somnambulistic کسیکه درخواب راه میرود
soliloquizer کسیکه باخود حرف میزند
falconers کسیکه با شاهین شکار میکند
autodidact کسیکه پیش خود میاموزد
falconer کسیکه با شاهین شکار میکند
faunist کسیکه مطالعه درجانوران یک کشورمیکند
purse bearer کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
first nighter کسیکه درنخستین شب هرنمایش بتماشامیرود
fillbelly کسیکه درکاری حریص باشد
demonist کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
libertine کسیکه پابند مذهب نیست
light sleeper کسیکه خوابش سبک است
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
symposiast کسیکه در بزم شرکت میکند
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
lobbyist کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
lobbyists کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
watcher کسیکه پاسداری و نظارت میکند
symposiarch کسیکه جلسهای را اداره میکند
hylicist کسیکه معتقد به مادیات است
sitter کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
sitters کسیکه در برابر پیکرنگار می نشیند
malaprop کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
elephantiac کسیکه دچاربیلپای یاجذام است
pranksters کسیکه شوخی زننده کند
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
liveryman کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
chain-smoker کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smokers کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
presentee کسیکه چیزی باوعرضه شده
lobbyer کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
sandbagger کسیکه کیسه شن بکار برد
soliloquist کسیکه باخود حرف میزند
prankster کسیکه شوخی زننده کند
libertines کسیکه پابند مذهب نیست
processionist کسیکه با دستهای راه میافتد
contrapuntist کسیکه درجفت کردن اوازهااستاداست
negroid کسیکه خون سیاهان در او باشد
pledger کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
winegrower کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
sweaters کسیکه عرق میکند پلوور
sweater کسیکه عرق میکند پلوور
waxer کسیکه موم مالی میکند
night walker کسیکه در خواب راه میرود
nightwalker کسیکه شب در خواب راه میرود
cessionary کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
gossiper کسیکه شایعات بی اساس میدهد
weaner کسیکه بچه را از شیر میگیرد
stargazer کسیکه به ستاره ها خیره شده
inductee کسیکه وارد خدمت شده
revenant کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
watchers کسیکه پاسداری و نظارت میکند
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
chain smoker کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
non entity کسیکه بودونابوداو یکی است
fruitarian کسیکه با میوه زندگی میکند .
deadhead کسیکه بدون بلیط سوار
proselyte کسیکه تازه بدینی واردشود
fruiter کسیکه درخت میوه میکارد
gigman کسیکه درشکه تک اسبه دارد
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
songwriter کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
paperhanger کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
speller کسیکه لغت را هجی میکند
ortorian کسیکه شرکت در خواندن بنماید
paradoxist کسیکه سخنهای متناقض میگوید
browser کسیکه جسته وگریخته میخواند
loiter :کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
interpolator کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
hylotheist کسیکه خدا و ماده را یکی میداند
syllogist کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
loiterer کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
loiters :کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
would be کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
would-be کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
undertaker کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
undertakers کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
the observed of all observers کسیکه توجه همه سوی اوست
gainer کسیکه سود میبرد استفاده کننده
engrosser کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
landsman کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
garreteer کسیکه دراطاق زیرشیروانی زندگانی میکند
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
head liner کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
knocker up کسیکه بردرخانه هامیزندتاکارگران را ازخواب بیدارکند
hemiplegic کسیکه نیم بدنش فلج است
heteroclite کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
loitered :کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
sadist کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
loitering :کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
knobbler کسیکه سنگ را ازگره صاف میکند
octoroon کسیکه یک هشتم از خون سیاهان در او باشد
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
undertaking کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
sadistic کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
sadistically کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
bedder لله کسیکه بچه را خواب میکند
misanthropist کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
demonstrationist کسیکه درنمایش هاوتظاهرات انبازی میکند
pone کسیکه ورق بازی رابر میزند
orthoepist کسیکه با تلفظ درست چیز میخواند
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
nonunion کسیکه عضو اتحادیه کارگری نیست
moonlighter کسیکه بطور قاچاقی کار میکند
covenantee کسیکه باوپیمانی کرده باشند متعهدله
canonist کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
whitener شییی یا کسیکه چیزی راسفید میکند
ox man کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com