Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
nomothetes
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
Other Matches
the law provides that
قانون مقر رمیداردکه درقانون پیش بینی شده است
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
provisor
کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
master of the horse
کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
expressman
کسیکه گماشته گرفتن وزودرساندن امانات است کارمندبنگاه حمل سری
legislatress
قانون گذار زن
legislatrix
قانون گذار زن
legislator
قانون گذار
legislators
قانون گذار
legiskative
قانون گذار
legislative
قانون گذار
nomographer
قانون گذار
constructionist
کسیکه قانون
canonist
کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
shyster
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
the requirements of the law
انچه درقانون قید شده
reviewal
تجدیدنظر
reconsideration
تجدیدنظر
reconsiders
تجدیدنظر کردن
reconsider
تجدیدنظر کردن
reconsidering
تجدیدنظر کردن
reconsidered
تجدیدنظر کردن
repleader
درخواست تجدیدنظر استیناف
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
as far as possible
تا انجا که میشد
he was ticklish
غلغلکش میشد
the big four
امریکا و ایتالیااطلاق میشد
big five
ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
burnt offerings
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering
حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
psephism
حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
mural crown
ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
orderly
گماشته
appointees
گماشته
commissionaires
گماشته
lockman
گماشته
commissionaire
گماشته
procurators
گماشته
orderly officen
گماشته
batman
گماشته
batmen
گماشته
procurator
گماشته
orderlies
گماشته
assignee
گماشته
appointee
گماشته
agents
گماشته وکیل
executive officen
گماشته اجرا
commissary
گماشته مباشر
agent
گماشته وکیل
bureaucreat
گماشته اداری
man of business
وکیل گماشته
commissaries
گماشته مباشر
gorgon
یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
subdeacon
معاون گماشته روحانی
dependent
تابع نان خور گماشته
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
incongruously
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
pseudoscope
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
there is nothing like leather
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing houses
شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing house
شرکتی که چکها را نقد می نماید
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
gymnasiarch
گماشته اموزشگاههای بازی وورزش که ازاهل اتن بود ورزشکاربزرگ
to take orders
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
long shoreman
گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
letters missive
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to the echo
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
keyth rope system
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
canon
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
say's law
قانون سی . براساس این قانون
canons
قانون کلی قانون شرع
consulage
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
bits
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
free carrier
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
appropriation
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
over-
گذار
transition
گذار
transitions
گذار
over
گذار
zoogenic
بچه گذار
shelver
در تاقچه گذار
tracked layer
ریل گذار
pricer
قیمت گذار
tracklayer
ریل گذار
pledgor
وثیقه گذار
spotter
خال گذار
accomodating
منت گذار
space bar
فاصله گذار
transition period
دوره گذار
salver
مرهم گذار
transition state
حالت گذار
pledgor
رهن گذار
crossing site
محل گذار
transit time
زمان گذار
pracitcable
گذار کردنی
impressionistic
برداشت گذار
bypassing
کنار گذار
bailor
امانت گذار
bailer
امانت گذار
marker pen
علامت گذار
trend-setter
بدعت گذار
bypass
کنار گذار
bypassed
کنار گذار
bypasses
کنار گذار
shelver
در قفسه گذار
heretic
بدعت گذار
prizer
قیمت گذار
coder
رمز گذار
tapper
توپی گذار
valuer
قیمت گذار
trend-setters
بدعت گذار
salvers
مرهم گذار
heretics
بدعت گذار
assessor
خراج گذار
valuers
قیمت گذار
mortgagor
رهن گذار
grounder
پایه گذار
grounder
کار گذار
graduator
درجه گذار
grader
نمره گذار
investors
سرمایه گذار
outdoor recreation
گشت و گذار
oviparous
تخم گذار
encoder
رمز گذار
punctuator
نقطه گذار
investor
سرمایه گذار
instaurator
بنیاد گذار
insurant
بیمه گذار
legator
میراث گذار
marker
نشان گذار
markers
نشان گذار
lienee
وثیقه گذار
handler
دسته گذار
handlers
دسته گذار
racer
مسابقه گذار
racers
مسابقه گذار
lowpass
پایین گذار
mark sense
نشان گذار
insured
بیمه گذار
dotter
نقطه گذار
founder
بنیان گذار
auctioneer
حراج گذار
swindlers
کلاه گذار
swindler
کلاه گذار
demographic transition
گذار جمعیت
differentiator
فرق گذار
foundered
بنیان گذار
pawnor
رهن گذار
foundering
بنیان گذار
auctioneers
حراج گذار
contributory
خراج گذار
blazers
علامت گذار
discriminator
فرق گذار
blazer
علامت گذار
deepositor
ودیعه گذار
depositor
امانت گذار
innovators
بدعت گذار
innovator
بدعت گذار
founders
بنیان گذار
free capital
سرمایه گذار پولی
spacebar
کلید فاصله گذار
net laying ship
کشتی تور گذار
money lender
پول به بهره گذار
truster
ودیعه گذار اعتباردهنده
dan layers
شناوه بویه گذار
dan runner
کشتی بویه گذار
position control
پیچ مرکز گذار
mine layer
کشتی مین گذار
testator
شاهد میراث گذار
minelayer
کشتی مین گذار
minelayer
ناو مین گذار
miscreant
بدعت گذار خبیث
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com