Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English
Persian
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
Other Matches
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
admonitions
سرزنش دوستانه
admonition
سرزنش دوستانه
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
sail into
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
chat
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
chiding
سرزنش کردن
trounced
سرزنش کردن
reprehend
سرزنش کردن
trounce
سرزنش کردن
threap
سرزنش کردن
censures
سرزنش کردن
censured
سرزنش کردن
censure
سرزنش کردن
rebuke
سرزنش کردن
trounces
سرزنش کردن
trouncing
سرزنش کردن
chides
سرزنش کردن
chided
سرزنش کردن
upbraided
سرزنش کردن
reprimands
سرزنش کردن
chide
سرزنش کردن
upbraids
سرزنش کردن
reprimanding
سرزنش کردن
wig
سرزنش کردن
haze
سرزنش کردن
reprimand
سرزنش کردن
twits
سرزنش کردن
dispraise
سرزنش کردن
rebuked
سرزنش کردن
vituperate
سرزنش کردن
lash vt
سرزنش کردن
rebukes
سرزنش کردن
rebuking
سرزنش کردن
bite someone's head off
<idiom>
سرزنش کردن
berate
سرزنش کردن
berating
سرزنش کردن
sneap
سرزنش کردن
censuring
سرزنش کردن
reprimanded
سرزنش کردن
berated
سرزنش کردن
twit
سرزنش کردن
ram (something) down one's throat
<idiom>
سرزنش کردن
reprove
سرزنش کردن
call over the coals
سرزنش کردن
repoach
سرزنش کردن
nattered
سرزنش کردن
to dress down
سرزنش کردن
give it to
<idiom>
سرزنش کردن
natters
سرزنش کردن
nattering
سرزنش کردن
berates
سرزنش کردن
call down
سرزنش کردن
reproved
سرزنش کردن
wigs
سرزنش کردن
upbraid
سرزنش کردن
natter
سرزنش کردن
reproving
سرزنش کردن
tongue lash
سرزنش کردن
chid
سرزنش کردن
reproves
سرزنش کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
scolds
زن غرولندو سرزنش کردن
rebukes
توبیخ کردن سرزنش
scold
زن غرولندو سرزنش کردن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
to tell somebody off
کسی را سرزنش کردن
chidden
صداکردن سرزنش کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
rebuked
توبیخ کردن سرزنش
scolded
زن غرولندو سرزنش کردن
rebuking
توبیخ کردن سرزنش
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to take somebody to task
کسی را سرزنش کردن
to chide somebody
کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off
[British E]
کسی را سرزنش کردن
renounce
سرزنش یا متهم کردن
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
to drop on
سرزنش یاتنبیه کردن
to hall over the couls
سرزنش یا توبیخ کردن
rebuke
توبیخ کردن سرزنش
renouncing
سرزنش یا متهم کردن
wite
توهین سرزنش کردن
renounces
سرزنش یا متهم کردن
renounced
سرزنش یا متهم کردن
chew out (someone)
<idiom>
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranten
سرزنش کردن یاوه سرایی
skin alive
<idiom>
سرزنش کردن،کتک زدن
ranted
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
سرزنش کردن یاوه سرایی
rant
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
سرزنش کردن یاوه سرایی
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
viyuperate
توهین کردن سرزنش کردن
earful
<idiom>
پرخاش کردن ،سرزنش کردن
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blame
سرزنش کردن ملامت کردن
blamed
سرزنش کردن ملامت کردن
blaming
سرزنش کردن ملامت کردن
blames
سرزنش کردن ملامت کردن
to grieve over anything
برای چیزی
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requested
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
asks
برای چیزی بی تاب شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com