English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
out law کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
Other Matches
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
outlawry بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
legal interest بهره قانونی
out law از حقوق بی بهره کردن
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
municipium شهری که اهالی ان از حقوق شهر نشینان رومی بهره مند میشدند
illegal آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
privacy قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
declaratory judgment حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
common low سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
public international law حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
harbour dues حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
advalorem duty حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
legitimating عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
legitimated عذر قانونی قانونی
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
protectorship حمایت
vindication حمایت
belay حمایت
egis حمایت
in suppotrtof به حمایت
auspices حمایت
protection حمایت
support حمایت
abetment حمایت
patronage حمایت
aided حمایت
sponsorship حمایت
aid حمایت
advocation حمایت
aiding حمایت
lee حمایت
to agitate [for] حمایت کردن
maintrain حمایت کردن از
upholds حمایت کردن از
protection حراست حمایت
maintenance of membership حمایت از عضویت
belayer حمایت کننده
to defend [from] حمایت کردن [از]
dynamic balay حمایت متحرک
support حمایت کردن
self support حمایت از خود
uphold حمایت کردن از
vindicative حمایت امیز
price support حمایت قیمت
defend حمایت کردن
defended حمایت کردن
defending حمایت کردن
defends حمایت کردن
maintenance حمایت خرجی
propugn حمایت کردن از
vindicable حمایت کردنی
sustains حمایت کردن از
price support حمایت قیمتی
vindicating حمایت کردن از
vindicates حمایت کردن از
vindicated حمایت کردن از
aiding حمایت کردن
aided حمایت کردن
aid حمایت کردن
vindicate حمایت کردن از
overprotection حمایت مفرط
partisanship هواخواهی حمایت
sustained حمایت کردن از
sustain حمایت کردن از
to take under one's wing حمایت کردن
shelter محافظت حمایت
sheltered محافظت حمایت
sheltering محافظت حمایت
shelters محافظت حمایت
protects حمایت کردن
protecting حمایت کردن
emotional support حمایت عاطفی
covering a man حمایت فوروارد
protect حمایت کردن
assisting پیوستن به حمایت کردن از
assisted پیوستن به حمایت کردن از
environmetal protection حمایت محیط زیستی
stand one's ground <idiom> حمایت از جایگاه شخص
assists پیوستن به حمایت کردن از
protege حمایت شده شاگرد
stead گذاشتن حمایت کردن
protectionism مکتب طرفدار حمایت
assist پیوستن به حمایت کردن از
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
bring up صعود با حمایت از بالا
consumerism حمایت از مصرف کننده
auspice سایه حمایت توجهات
vindicatory مربوط به دفاع و حمایت
espousing شوهردادن حمایت کردن از
espouses شوهردادن حمایت کردن از
espoused شوهردادن حمایت کردن از
espouse شوهردادن حمایت کردن از
consumer protection حمایت از مصرف کننده
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
belay on علامت با طناب در حمایت
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
Thank you for your support با تشکر برای حمایت شما.
protectionist طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
supportable حمایت کردنی تاب اوردنی
protectionist طرفدار حمایت از صنایع داخلی
price support system نظام قیمتهای حمایت شده
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
protectionists طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists طرفدار حمایت از صنایع داخلی
consumer organization سازمان حمایت از مصرف کنندگان
protectionism سیستم حمایت از تولیدات داخلی
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
to stand by a person از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
price support قیمت حمایت شده از طرف دولت
in law کسی که تحت حمایت قانون است
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
diminishing marginal productivity بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
price support تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
interests بهره
portions بهره
efficient بهره ور
yields بهره
yielded بهره
productive بهره زا
yield بهره
exploiters بهره کش
exploiter بهره کش
efficiency بهره
gains بهره
gained بهره
portion بهره
exploited بهره ده
quotients بهره
quotient بهره
interest بهره
gain بهره
gained بهره برداری
gains بهره تقویت
optimising بهره بردن
high interest بهره سنگین
gained بهره تقویت
passive debt وام بی بهره
gain بهره برداری
cheap money پول با بهره کم
pure interest بهره خالص
gain بهره تقویت
utilisation [British] بهره برداری
compound interest بهره مرکب
productivity بهره وری
transducer gain بهره دگرسازی
interest بهره [اقتصاد]
gains بهره برداری
voltage gain بهره ولتاژ
utilizations بهره برداری ها
exploitative character منش بهره کش
exploitation [utilization] بهره برداری
usage بهره برداری
productive work کار بهره زا
using بهره برداری
high interest بهره گران
efficiency بهره وری
gavels بهره غیرمجاز
exploitation بهره برداری
laser gain بهره لیزر
contango بهره دیرکرد
operation بهره برداری
exploitation بهره کشی
utilisations بهره برداری ها
usages بهره برداری ها
deprives بی بهره کردن
declaration of interest اعلام بهره
abused بهره کشی
sweatshop بهره کشخانه
abuse بهره کشی
sweatshops بهره کشخانه
divest بی بهره کردن
bank interest بهره بانکی
lending rate بهره - نزولپول
utilization بهره برداری
lot بخش بهره
lot بهره قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com