English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
fare dodger کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
Other Matches
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
deadhead کسیکه بدون بلیط سوار
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
automotive تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
traffics رفت و امد وسایل نقلیه
trafficking رفت و امد وسایل نقلیه
trafficked رفت و امد وسایل نقلیه
traffic رفت و امد وسایل نقلیه
automotive مربوط به وسایل نقلیه خودرو
amaxophobia هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
earthmover [bulldozer] بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
caterpillar bulldozer بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
dozer [colloquial] [bulldozer] بولدوزر [ساخت و ساختمان] [وسایل نقلیه]
motor traffic رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
tractive force نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
tachograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
speedograph سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
black box سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
mounting سوار کردن وسایل
juryrig سوار کردن موقت وسایل
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
gatecrasher کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
gatecrashers کسیکه بدون بلیط یا پرداخت ورودیه داخل سالن شدهاست
free on board بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
bodysurfer موج سوار بدون تخته
incommunicado بدون وسایل ارتباط
unaccommodated بدون وسایل راحتی
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
mechanic تعمیرکار وسایل نقلیه تعمیرکار اتومبیل
instinctive shooting هدفگیری بدون کمک وسایل دید
piggyback trafic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggy back traffic حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
free drop پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
cavalry man سوار در سوار نظام
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
passed بلیط
passes بلیط
tickets بلیط
pass بلیط
elder hard سر بلیط
ticket بلیط
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
meal tickets بلیط غذا
hares مسافر بی بلیط
hare مسافر بی بلیط
rain check بلیط باران
stub ته بلیط کوتوله
commutation ticket بلیط با تخفیف
stubbed ته بلیط کوتوله
season tickets بلیط فصلی
season ticket بلیط فصلی
stubbing ته بلیط کوتوله
stubs ته بلیط کوتوله
tokens بلیط ورود
token بلیط ورود
trip ticket بلیط مسافرت
deadhead بی بلیط سفرکردن
meal ticket بلیط غذا
8 oclock sharp . On the stroke of 8. بلیط دوسره
ticket بلیط منتشرکردن
return ticket بلیط دوسره
complimentary بلیط افتخاری
tickets بلیط منتشرکردن
booking clerk بلیط فروش
return tickets بلیط دوسره
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
ticket بلیط دار کردن
box office باجه بلیط فروشی
tickets بلیط دار کردن
card کارت ویزیت بلیط
cards کارت ویزیت بلیط
show your ticket to him بلیط خودراباونشان دهید
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
return ticket بلیط رفت و برگشت
box offices باجه بلیط فروشی
day return بلیط رفتو برگشت
rain check بلیط مجانی یا مجدد
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
bookable بلیط هواپیما-صندلیتئاتر رزروشده
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
grille شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
box offices گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
box office گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
grilles شبکه پنجره کوچک بلیط فروشها
There are a few tickets left for tonight . چند بلیط برای امشب مانده
There are no tickets available for tonight . بلیط برای امشب موجود نیست
this ticket admits one با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
travel agent بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
travel agents بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
vehicle وسیله نقلیه
transports وسیله نقلیه
conveying appliance وسیله نقلیه
conveyance وسیله نقلیه
transport car وسیله نقلیه
transported وسیله نقلیه
transporting وسیله نقلیه
transport وسیله نقلیه
conveyances وسیله نقلیه
vehicles وسیله نقلیه
steed وسیله نقلیه
means of transport وسائط نقلیه
steeds وسیله نقلیه
traction battery باطری وسیله نقلیه
power plants محرکه وسیله نقلیه
power plant محرکه وسیله نقلیه
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
traction motor موتور وسیله نقلیه
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
utility car وسیله نقلیه عمومی
six by six وسیله نقلیه شش چرخه
right of way حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
conveyance وسیله نقلیه ابلاغ
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
rights of way حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
conveyances وسیله نقلیه ابلاغ
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
shuttled وسیله نقلیه با مسیر مشخص
traffics عبو ومرور وسائط نقلیه
deadweight tonnage حداکثر تناژ وسیله نقلیه
traffic عبو ومرور وسائط نقلیه
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
trafficked عبو ومرور وسائط نقلیه
trafficking عبو ومرور وسائط نقلیه
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
traffick عبو ومرور وسائط نقلیه
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
meeting تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meetings تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
bare boat charter اجاره دربست وسیله نقلیه
dead storage انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
motorcar وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
slot charter اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
bale cubic capacity تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
shuttles وسیله نقلیه با مسیر مشخص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com