English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
Other Matches
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
garnishment تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remanded اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands اخذ تامین مجدد تشدید تامین
distresses توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
communication security monitoring کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
record برنامهای که رکوردها را نگه می داردو میتواند به انها دستیابی داشته باشد و برای تامین اطلاعات پردازش کند
communication security account میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
supply تامین کردن
guarantee تامین کردن
supplied تامین کردن
guaranteed تامین کردن
give security for تامین کردن
guarantees تامین کردن
coverings تامین کردن
covers تامین کردن
secure تامین کردن
cover تامین کردن
take care of تامین کردن
ensure تامین کردن
insures تامین کردن
supplying تامین کردن
insuring تامین کردن
ensures تامین کردن
fulfill تامین کردن
secures تامین کردن
ensuring تامین کردن
ensured تامین کردن
secures مطمئن تامین کردن
tucker تامین غذا کردن
guarantees تامین تضمین کردن
to feather ones nest تامین اتیه کردن
guaranteed تامین تضمین کردن
secure تامین کردن هدف
secures تامین کردن هدف
safety برقرار کردن تامین
secure مطمئن تامین کردن
guarantee تامین تضمین کردن
make up a deficit تامین کردن کسری
elevation of security زیاد کردن تامین
to ensure something تامین کردن [چیزی]
victual خواربار تامین کردن
levy a sum on a person's property تامین خواسته کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
safeguarding تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
protect a bill وجه براتی را تامین کردن
safeguards تامین کردن امن نگهداشتن
provide میسر ساختن تامین کردن
safeguard تامین کردن امن نگهداشتن
pre empt از پیش برای خود تامین کردن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
safety تامین
coverings تامین
securing تامین
safety limit حد تامین
security تامین
hedging تامین
cover تامین
securement تامین
water supplies تامین اب
water supply تامین اب
covers تامین
insecurity عدم تامین
collective security تامین اجتماعی
security تامین مصونیت
local security تامین محلی
chemical security تامین شیمیایی
troop safety تامین عده ها
committment تامین اعتبار
financiers تامین اعتبارکننده
financier تامین اعتبارکننده
buffer zones منطقه تامین
buffer zone منطقه تامین
funding تامین وجه
electronic security تامین الکترونیکی
signal security تامین مخابراتی
the rule of law تامین قانونی
the rule of law تامین قضایی
cryptosecurity تامین رمز
internal security تامین داخلی
safety factor ضریب تامین
communication security تامین مخابراتی
procurement تامین اماد
supply port درگاه تامین
quia timet حکم تامین
provisioning تامین ذخیره
social security تامین اجتماعی
factor of safety عامل تامین
preservation of evidence تامین دلیل
transmission security تامین مخابره
protection تامین نامه
transmission security تامین ارسال
appropriation reimbur sement تامین اعتبار
secures درامان تامین
secure درامان تامین
area security تامین منطقه
secures تامین شده
buffer stock تامین ذخیره
safety diagram دیاگرام تامین
safety factor عامل تامین
secure تامین شده
safety stakes دستکهای تامین
physical security تامین تاسیسات
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
area security تامین منطقه عملیات
social security organization سازمان تامین اجتماعی
social security program برنامه تامین اجتماعی
security for cost تامین هزینه دادرسی
bombline خط تامین پرتاب بمب
security for costs تامین هزینه دعوی
finance company شرکت تامین مالی
safety officer افسر تامین یکان
system maintenance تامین و نگهداری سیستم
pacification تامین ثبات داخلی
continuing appropriation مداومت تامین اعتبار
social security system نظام تامین اجتماعی
social security act قانون تامین اجتماعی
ups تامین برق بی وقفه
social security benefits منافع تامین اجتماعی
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
deficit financing تامین کسر بودجه
supply company شرکت تامین کننده
self protection برقراری تامین از خود
collective security تامین دسته جمعی
safety card کارت تامین اتشبار
financing تامین هزینه پولی
rear area security تامین منطقه عقب
angle of safety زاویه تامین گلوله
elegit حکم تامین مدعی به
communication security برقراری تامین مخابراتی
emanitions security تامین ضد استراق سمع تامین استراق سمع
power supply تامین کننده برق
transmission security تامین ارسال پیام
unemployment fund صندوق تامین بیکاری
appropriation reimbur sement تامین سپرده یاوثیقه
finance تامین هزینه پولی
finances تامین هزینه پولی
water supply to navigation تامین اب کانال کشتیرانی
financed تامین هزینه پولی
supplied تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply تامین موجودی عرضه نمودن
social security tax مالیات سیستم تامین اجتماعی
quia timet قرار تامین دستور موقت
coverings تامین زیان و خسارات بیمه
supplied تامین موجودی عرضه نمودن
report generator برای تامین گزارش کامل
environmental security تامین محیطی و فیزیکی منطقه
safeguards قفل حفافتی یا تامین دار
safety card کارت تامین جنگ افزار
covers تامین زیان و خسارات بیمه
stability operations عملیات تامین ثبات داخلی
uniterruptable power supply سیستم تامین برق بی وقفه
supplying تامین موجودی عرضه نمودن
user supplied تامین شده توسط کاربر
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
safeguarding قفل حفافتی یا تامین دار
safeguard قفل حفافتی یا تامین دار
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
garnisher تامین کننده خواسته یامدعابه
safeguarded قفل حفافتی یا تامین دار
troop program برنامه تامین عدههای نظامی
supply تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
replevy بادادن تامین ازتوقیف دراوردن
services 1-توابع تامین شده در یک قطعه . 2-
supplying تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
cover تامین زیان و خسارات بیمه
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
podded دارای زندگی اسوده یا تامین شده
social security بیمه وبازنشستگی همگانی تامین اجتماعی
supplied تامین چیزی که مورد نیاز است .
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying تامین چیزی که مورد نیاز است .
social security wealth ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
privacy جداسازی مبادله پیام برای تامین
to be insured under the social security scheme [system] بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
short covering خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
America Online بزرگترین تامین کننده سرویس اینترنت در جهان
to be covered by social security بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
to have social security coverage بوسیله سیستم تامین اجتماعی بیمه بودن
social security payroll tax مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
microsoft ه شده توسط ماکروسافت برای تامین اطلاعات
ways and means طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
redundancies تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
beef cattle گله گاو که برای تامین گوشت پرورش مییابد
powered بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com