English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
slater کسی که پوست خام رامی تراشد
Other Matches
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
obedience رامی
docility رامی
sagittarii رامی
ramie رامی
sagittarius رامی
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
be your own worst enemy <idiom> از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
mansuetude حلم رامی
rummy بازی ورق رامی
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
canasta نوعی بازی رامی
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. زبان همدیگر رامی فهمیم
My shoes pinch. کفشها پایم رامی زند
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
gin rummy نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
cribbage یکجور بازی ورق شبیه رامی
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
The sun rays dazzle (hit) the eyes. نور آفتاب چشم رامی زند
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
autobiographer کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
peels پوست انداختن پوست
peel پوست انداختن پوست
tegumnentum پوست طبیعی پوست
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in process کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
peel پوست
skinning پوست
skinner پوست کن
skinless بی پوست
cortex پوست
cortices پوست
skin پوست
skins پوست
peltry پوست
parer پوست کن
neurilemma or lema پوست پی
peels پوست
glume پوست
shell پوست
flayer پوست کن
dermatalgia پوست
husk پوست
husks پوست
rinds پوست
hide پوست
rind پوست
shelling پوست
peeling پوست
goats پوست بز
integument پوست
goat پوست بز
shale پوست
skinned پوست
shells پوست
crustal پوست
cuticle پوست
dermis پوست
encrustation پوست
hulls پوست
tunc پوست
encrustations پوست
stripper پوست کن
bark پوست
barking پوست
barks پوست
goatskins پوست بز
goatskin پوست بز
strippers پوست کن
scalp پوست سر
swanskin پوست قو
hides پوست
tegmen پوست
tegmentum پوست
hull پوست
barked پوست
cutis پوست زیرین
dermatoid پوست مانند
dermatography شرح پوست
dermatographia پوست نگاری
derm زیر پوست
decorticate پوست کندن از
debark پوست کندن از
cuticular وابسته به پوست
cuticular پوست مانند
parchmenty پوست مانند
drumhead پوست طبل
drum head پوست طبل
desquamate پوست ریختن
desquamate پوست انداختن
dermotropic پوست گرای
dermotropic متمایل به پوست
dermoidal پوست مانند
dermoidal شبیه پوست
dermoid پوست مانند
dermoid شبیه پوست
dermatozoa انگلهای پوست
dermatosis اماس پوست
dermatopathy ناخوشی پوست
dermatology پوست شناسی
dry bones پوست واستخوان
taxidermy پوست ارایی
chap شکاف [در پوست]
chafing پوست رفتگی
chafes پوست رفتگی
chafe پوست رفتگی
skins پوست پوستی
chap خشگی پوست
to strip something off کندن [پوست]
skinning پوست پوستی
onion skin پوست پیاز
skinned پوست پوستی
shuck پوست نخودوغیره
picked پوست کنده
aboveboard پوست کنده
albinism سفیدی پوست
calfskin پوست گوساله
calf skin پوست گوساله
broadtail پوست بره
blach hulled سیاه پوست
chap ترک [در پوست]
corticated پوست دار
corticate پوست دار
barky پوست دار
apple peel پوست سیب
alphosis بیرنگی پوست
bast پوست درخت
skiver پوست تراش
pachydermatous ستبر پوست
pachydermatous پوست کلفت
pachydrmatous پوست کلفت
papillose مانندبرامدگی پوست
parachroma بیرنگی پوست
parer پوست تراش
peltmonger پوست فروش
whity سفید پوست
oxhide پوست گاو
Afrikaner سفید پوست
mesoderm میان پوست
moleskin پوست کورموش
molt پوست اندازی
encrustation پوست زخم
negress زن سیاه پوست
slipe پوست کندن از
Afrikaners سفید پوست
onionskin پوست پیاز
percutaneous از راه پوست
periderm پوست برونی
thin skinned پوست نازک
thick skinned پوست کلفت
scscalable پوست کندنی
tegmentum پوست طبیعی
skin and bone پوست واستخوان
skin effect اثر پوست
taxidermist پوست ارا
skinner پوست فروش
scarf skin پوست برونی
scalable پوست کندنی
periderm پوست اطراف
phyma برامدگی پوست
pityriasis شوره پوست
whitey سفید پوست
rhytidome پوست درخت
ross پوست درخت
ross پوست کندن
transcutaneal عبورکننده از پوست
melanotic سیاه پوست
melanic سیاه پوست
ethiope سیاه پوست
ethiopian سیاه پوست
excoriate پوست کندن از
excoriation پوست رفتگی
excorticate پوست کندن
unhusk پوست کندن
exuviate پوست انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com