Dictiornary-Farsi | کشتن شکار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
blood sport	کشتن شکار
blood sports	کشتن شکار


Search result with all words

shoot	زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots	زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
Other Matches

slaked	کشتن
slakes	کشتن
slaying	کشتن
to put to death	کشتن
to put out of the way	کشتن
killing	کشتن
killings	کشتن
extinguish	کشتن
extinguishes	کشتن
extinguishing	کشتن
slake	کشتن
murdered	کشتن
murdering	کشتن
murders	کشتن
capture	کشتن
captures	کشتن
capturing	کشتن
kill	کشتن
kills	کشتن
to send to glory	کشتن
assassinate	کشتن
assassinated	کشتن
administered	کشتن
administering	کشتن
administers	کشتن
amortize	کشتن
benumb	کشتن
put to death	کشتن
burke	کشتن
doin	کشتن
flesher	کشتن
to put to the sword	کشتن
to do to dcath	کشتن
obtund	کشتن
administer	کشتن
misdo	کشتن
assassinates	کشتن
assassinating	کشتن
to do for	کشتن
to crush to death	کشتن
slay	کشتن
to carry off	کشتن
slays	کشتن
smite	کشتن
smites	کشتن
smiting	کشتن
knock off	کشتن
despatching	کشتن
despatches	کشتن
kill off <idiom>	کشتن
despatched	کشتن
dispatches	کشتن
dispatch	کشتن
murder	کشتن
dispatched	کشتن
kill	کشتن اهک
casue to be killed	به کشتن دادن
feticide	کشتن جنین
to kill beef	گاو کشتن
despatching	کشتن شتاب
despatched	کشتن شتاب
despatches	کشتن شتاب
kills	کشتن اهک
dispatched	کشتن شتاب
dispatch	کشتن شتاب
shoot down	با گلوله کشتن
electrocuting	بابرق کشتن
electrocuted	بابرق کشتن
electrocute	بابرق کشتن
to claim somebody's life	کسی را کشتن
cause to be kill	به کشتن دادن
prolicide	کشتن اخلاف
to squeeze to death	با فشار کشتن
dispatches	کشتن شتاب
slay	باخشونت کشتن
electrocutes	بابرق کشتن
pole ax	با تبرچکش کشتن
slaying	باخشونت کشتن
put away <idiom>	کشتن حیوانات
to kill somebody	کسی را کشتن
slays	باخشونت کشتن
prey on (upon) <idiom>	کشتن وخوردن
foredo	کشتن ویران ساختن
quench	کشتن یا خفه کردن
rat	موش گرفتن کشتن
quenched	کشتن یا خفه کردن
quenches	کشتن یا خفه کردن
murdered	کشتن بقتل رساندن
attempt on somebody's life	قصد کشتن کسی
murder	کشتن بقتل رساندن
murders	کشتن بقتل رساندن
murdering	کشتن بقتل رساندن
euthansia	کشتن از روی ترحم
coup de grace	کشتن از روی ترحم
mortified	ریاضت دادن کشتن
fordo	کشتن ویران ساختن
butchering	ادم خونریز کشتن
outed	قطع کردن کشتن
out	قطع کردن کشتن
mortifies	ریاضت دادن کشتن
butchered	ادم خونریز کشتن
out-	قطع کردن کشتن
butchers	ادم خونریز کشتن
butcher	ادم خونریز کشتن
in pride of grease	مناسب برای کشتن
mortify	ریاضت دادن کشتن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
to put any one out of the way	کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
prolicide	کشتن اولاد بچه کشی
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
To kI'll animals for food .	جانوران را برای غذا کشتن
to kill off	کشتن وازشران اسوده شدن
electrocution	کشتن یا مرگ دراثر برق
self annihilation	کشتن نفس خود نابود سازی
spermicidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
lethal chamber	اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
spermatocide	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
To kI'll someone in cold blood.	درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
to nip or crush in the bud	در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
spermatocidal	منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
chased	شکار
chase	شکار
chases	شکار
chasing	شکار
ravin	شکار
hunts	شکار
quarry	شکار
quarries	شکار
chace	شکار
venery	شکار
chevy	شکار
hunted	شکار
gamey	پر از شکار
predatin	شکار
gameless	بی شکار
hunting	شکار
game	شکار
hanks	شکار
prey	شکار
quarrying	شکار
hunt	شکار
hank	شکار
king hunt	شاه شکار
shotgunner	شکار با تفنگ
falconry	شکار با شاهین
poniter	نوعی سگ شکار ی
gamy	پراز شکار
hunting district	شکار گاه
game law	قانون شکار
shanking	شکار کوسه
ducking	شکار مرغابی
victims	دستخوش شکار
victim	دستخوش شکار
area drive	شکار دواندن
huntsmen	شکار باز
huntsman	شکار باز
gunning	شکار با تفنگ
predatory habit	خوی شکار
shootings	شکار باتفنگ
predation	شکار کردن
fowling	شکار پرنده
shooting	شکار باتفنگ
game keep	پاسبان شکار
hunters	اسب شکار
fair game	شکار قانونی
quarry	لاشه شکار
fair game	شکار مجاز
hanks	طعمه شکار
hank	طعمه شکار
quarrying	شکار موردنظر
quarrying	لاشه شکار
quarry	شکار موردنظر
quarries	لاشه شکار
hunter	اسب شکار
hunts	شکار کردن
whaling	شکار نهنگ
game	سرگرمی شکار
hunted	شکار کردن
to go a hunting	شکار رفتن
hunting ground	شکار گاه
quarries	شکار موردنظر
hunt	شکار کردن
decimated	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate	از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
checked	و شدن بوی شکار
deer stalking	شکار اهو و گوزن
outfitters	فروشنده لوازم شکار
poaches	دزدکی شکار کردن
cub hunting	شکار بچه روباه
pointers	سگ شکاری یابنده شکار
poached	دزدکی شکار کردن
pointer	سگ شکاری یابنده شکار
bags	شکار کردن با تیر
predatorial	تغذیه کننده از شکار
stool	گروه فریبنده شکار
bag	شکار کردن با تیر
check	و شدن بوی شکار
predatory	تغذیه کننده از شکار