English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
Other Matches
embargoes توقیف کشتی در بندر
embargo توقیف کشتی در بندر
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
clearance papers اسناد خروج کشتی از بندر
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
cabotage کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
terminal port بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
cabotage کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
under restraint در توقیف تحت توقیف د ربند
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
hold in restraint توقیف کردن
keep in توقیف کردن
pull in توقیف کردن
foreclosing توقیف کردن
put under the ban توقیف کردن
foreclosed توقیف کردن
foreclose توقیف کردن
pull-in توقیف کردن
sequester توقیف کردن
sequestrate توقیف کردن
embargoes توقیف کردن
detain توقیف کردن
impounds توقیف کردن
garnishment توقیف کردن
suppresses توقیف کردن
banning توقیف کردن
embargo توقیف کردن
embay توقیف کردن
suppressing توقیف کردن
ban توقیف کردن
distrain توقیف کردن
internment توقیف کردن
to take into custody توقیف کردن
detains توقیف کردن
impounding توقیف کردن
attaching توقیف کردن
detained توقیف کردن
attaches توقیف کردن
impounded توقیف کردن
attach توقیف کردن
impound توقیف کردن
detaining توقیف کردن
suppress توقیف کردن
restraining توقیف کردن
grabbing توقیف کردن
interns توقیف کردن
grabs توقیف کردن
apprehending توقیف کردن
forecloses توقیف کردن
grab توقیف کردن
restrain توقیف کردن
interning توقیف کردن
apprehended توقیف کردن
apprehends توقیف کردن
bans توقیف کردن
grabbed توقیف کردن
restrains توقیف کردن
apprehend توقیف کردن
intern توقیف کردن
to hold in restraint توقیف کردن
pull-ins توقیف کردن
arrested توقیف کردن بازداشتن
apprehended بازداشت توقیف کردن
constrains حبس کردن توقیف
keeps توقیف کردن بازداشتن
seize قاپیدن توقیف کردن
attachment توقیف کردن ضمیمه
confining توقیف کردن در جمع
seized قاپیدن توقیف کردن
apprehend بازداشت توقیف کردن
confine توقیف کردن در جمع
apprehending بازداشت توقیف کردن
keep توقیف کردن بازداشتن
constrain حبس کردن توقیف
confinement حبس کردن توقیف
arrests توقیف کردن بازداشتن
seizes قاپیدن توقیف کردن
apprehends بازداشت توقیف کردن
lift the ban on رفع توقیف کردن
slap down ناگهان توقیف کردن
arrest توقیف کردن بازداشتن
zeri suppression توقیف کردن صفر
constraining حبس کردن توقیف
to cop somebody کسی را توقیف کردن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
seizes ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
seize ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
arrests حکم ضبط توقیف کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
arrest حکم ضبط توقیف کردن
attaching ضبط کردن توقیف شدن
seized ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
attaches ضبط کردن توقیف شدن
arrested حکم ضبط توقیف کردن
confiscate مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
to seize something [from somebody] چیزی را توقیف کردن [از کسی]
confiscates مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
attach ضبط کردن توقیف شدن
confiscating مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
confiscating توقیف کردن مصادره کردن
sequester توقیف کردن جدا کردن
confiscate توقیف کردن مصادره کردن
books رزرو کردن توقیف کردن
booked رزرو کردن توقیف کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
confiscates توقیف کردن مصادره کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
garnishee کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
seaports بندر
harboring بندر
harbored بندر
harboured بندر
port بندر
harbour بندر
harbourless بی بندر
harbors بندر
cril سد بندر
wayside بندر
seaport بندر
harbours بندر
harbouring بندر
sail با کشتی حمل کردن
sailings با کشتی حمل کردن
commissioning the ship فعال کردن کشتی
sailed با کشتی حمل کردن
to take ship با کشتی حمل کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
Bissau بندر بیسائو
port watch نگهبان بندر
port بندر گاه
port of entry بندر مقصد
naval port بندر دریایی
Plymouth بندر پلیموت
bar پیش بندر
bars پیش بندر
port of embarkation بندر عزیمت
port of destination بندر مقصد
Calcutta بندر کلکته
treaty port بندر پیمانی
harbour dues حقوق بندر
aport بسوی بندر
aport روبه بندر
longshoreman باربرلنگرگاه بندر
longshoremen باربرلنگرگاه بندر
outer harbor پیش بندر
way port بندر سر راه
port بندر ورودی
on berth در داخل بندر
harbor master راهنمای بندر
secondary port بندر فرعی
wharfmaster رئیس بندر
destination port بندر مقصد
malaga بندر مالاگا
terminal port بندر مقصد
Sydney بندر سیدنی
seaports بندر دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com