English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
marker ship کشتی نماینده
Search result with all words
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
Other Matches
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
factors نماینده
deputies نماینده
representatives نماینده ها
proctor نماینده
factor نماینده
indicatory نماینده
indicant نماینده
attorneys نماینده
attorney نماینده
proxy نماینده
commissioners نماینده
commissioner نماینده
representative نماینده
doers نماینده
indicator نماینده
doer نماینده
representatives نماینده
delegating نماینده
delegated نماینده
agents نماینده
delegates نماینده
dept نماینده
depts نماینده
agent نماینده
deligate نماینده
delegate نماینده
delegates نماینده ها
agency نماینده
agencies نماینده
mercantile agent نماینده
nominees نماینده
nominee نماینده
deputy نماینده
sales agent نماینده فروش
represents نماینده بودن
representation تمثال نماینده
envoi مامور نماینده
Member of Parliament نماینده مجلس
legate نماینده پاپ
expessive حاکی نماینده
Members of Parliament نماینده مجلس
customs agent نماینده گمرکی
manufacturers' agent نماینده تولیدکننده
sales representative نماینده فروش
priority indicator نماینده اولویت
consular agent نماینده کنسولی
represent نماینده بودن
representative elements عناصر نماینده
envoy مامور نماینده
legates نماینده پاپ
envoys مامور نماینده
representations تمثال نماینده
manufacturers' agent نماینده سازنده
jack and gill دونامه نماینده ........
deputations نماینده نمایندگی
sole agent نماینده انحصاری
opostolic delegate نماینده پاپ
assignee نماینده مامور
law agent نماینده قضایی
represented نماینده بودن
walking delegate نماینده سیار
law agent نماینده حقوقی
parliamentarians نماینده مبرز
parliamentarian نماینده مبرز
stack indicator نماینده پشته
manufacturer's agent نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent نماینده سازنده
deputation نماینده نمایندگی
internunico نماینده پاپ
deputies وکیل نماینده
pathognomic نماینده ناخوشی
pathognomomical نماینده ناخوشی
permanent deligate نماینده دایمی
check indicator نماینده مقابله
deputy وکیل نماینده
election انتخاب نماینده
insurance agent نماینده بیمه
overseas agent نماینده خارجی
by depty بوسیله نماینده
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
to act for somebody نماینده کسی بودن
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
sole agent نماینده منحصر بفرد
sole representative نماینده منحصر بفرد
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
factor حق العمل کار نماینده
envoy extraordiinary نماینده فوق العاده
exponent شرح دهنده نماینده
senator نماینده مجلس سنا
senators نماینده مجلس سنا
full length نماینده تمام قدانسان
forwarding agent نماینده حمل و نقل
exponents شرح دهنده نماینده
polyphonic نماینده چندین صدا
officially represented دارای نماینده رسمی
polyphonous نماینده چندین صدا
lord lieutenant نماینده پادشاه در ایالات
phraseogram خط یا خطوط نماینده عبارات
home service agent نماینده فروش داخلی
guidon پرچم نماینده واحد
overseas agent نماینده درکشور بیگانه
regents نماینده پادشاه رئیس
regent نماینده پادشاه رئیس
legate نماینده پاپ حاکم
legates نماینده پاپ حاکم
factors حق العمل کار نماینده
ho stands for water نماینده اب است O2H
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
typified نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
g man نماینده مخصوص دایره بازرسی
agents نماینده عامل شیمیایی خرج
agent نماینده عامل شیمیایی خرج
typifies نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
legates ایلچی نماینده تام الاختیار
legate ایلچی نماینده تام الاختیار
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
marker ship ناو نماینده یاجلودار ستون
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify ادم ساختن نماینده بودن از
typifying نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
prows کشتی عرشه کشتی
prow کشتی عرشه کشتی
residents نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
subagent عامل دست دوم نماینده فرعی
to act [as somebody] عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
embassies سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
roundhead نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com