English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (21 milliseconds)
English Persian
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
Search result with all words
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
Other Matches
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
averages پیدا کردن
averaged پیدا کردن
average پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
acquire پیدا کردن
detects پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detected پیدا کردن
detect پیدا کردن
averaging پیدا کردن
gained پیدا کردن
track پیدا کردن
finds پیدا کردن
tracked پیدا کردن
find پیدا کردن
tracks پیدا کردن
to search out پیدا کردن
gains پیدا کردن
to look up پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
gain پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
liaises ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
declines شیب پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
shield حفاظ پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
hade تمایل پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
shock هول وهراس پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks هول وهراس پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
slant کج رفتن کج کردن
slants کج رفتن کج کردن
slanted کج رفتن کج کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
mopping up پاک کردن رفتن
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
to take a walk گردش کردن یا رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
ducks زیر اب رفتن غوض کردن
duckings زیر اب رفتن غوض کردن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
get off روانه کردن عقب رفتن از
ducked زیر اب رفتن غوض کردن
get on پیش رفتن کار کردن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
walks گردش کردن پیاده رفتن
set on پیش رفتن حمله کردن
put off تاخیر کردن طفره رفتن
pierces رخنه کردن فرو رفتن
duck زیر اب رفتن غوض کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com