Dictiornary-Farsi | کمبود جمعیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
underpopulation	کمبود جمعیت


Other Matches

malthusian theory of population	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
short-handed	داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed	داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
deficiency	کمبود
shortsage	کمبود
shortfall	کمبود
deficiencies	کمبود
shortages	کمبود
shortage	کمبود
deficit	کمبود
shortfalls	کمبود
shortcomings	کمبود
deficits	کمبود
shortcoming	کمبود
leakages	کمبود
leakage	کمبود
deficient	دارای کمبود
oxygen deficit	کمبود اکسیژن
anoxia	کمبود اکسیژن
credit tightness	کمبود اعتباری
lack	کمبود نیازمندی
leakage	کمبود کسر
lacked	کمبود نیازمندی
leakage	کمبود و کسری
leakages	کمبود کسر
leakages	کمبود و کسری
lacks	کمبود نیازمندی
scurvy	کمبود ویتامین C
hard up <idiom>	کمبود پول
lacking	فقدان کمبود
time trouble	کمبود وقت
avitaminosis	کمبود ویتامینها در بدن
lack of confidence	کمبود اعتماد به نفس
lack of self-confidence	کمبود اعتماد به نفس
immune defect	کمبود ایمنی [پزشکی]
shortcoming	نکته ضعف کمبود
shortcomings	نکته ضعف کمبود
acholia	فقدات یا کمبود صفرا
electron deficient molecules	مولکولهای با کمبود الکترون
defective	دارای کمبود معیوب
dearth	قحط و غلا کمبود
beriberi	بیماری کمبود ویتامن B
immunodeficiency	کمبود ایمنی [پزشکی]
short supply	اماد کمبود دار
understaffed	دچار کمبود کارمند
scorbutic	ناشی از کمبود ویتامین C
leukopenia	کمبود گویچههای سفیدخون
labor shortage	کمبود نیروی کار
hypoxia	کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
attenuation	کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
mulnutrition	کمبود مواد غذائی در بدن
deficits	کسر موازنه کمبود سرمایه
deficit	کسر موازنه کمبود سرمایه
degradation	کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
deficits	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
xerophthalmia	رمد چشم مرضی در اثر کمبود ویتامین A
deficit	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
The room is stuffy.	هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
societies	جمعیت
society	جمعیت
bodle	جمعیت
heap	جمعیت
heaping	جمعیت
heaps	جمعیت
population [pop.]	جمعیت
thinly populated	کم جمعیت
over peopled	پر جمعیت
thickly peopled	پر جمعیت
many peopled	پر جمعیت
gregariously	با جمعیت
full of life	پر جمعیت
thickly populated	پر جمعیت
densely populated	پر جمعیت
herds	جمعیت
herding	جمعیت
herded	جمعیت
herd	جمعیت
populace	جمعیت
presses	جمعیت
populations	جمعیت
demos	جمعیت
gaggle	جمعیت
gaggles	جمعیت
mob	جمعیت
mobbed	جمعیت
mobbing	جمعیت
mobs	جمعیت
armies	جمعیت
thin	کم جمعیت
thinned	کم جمعیت
thinners	کم جمعیت
thinnest	کم جمعیت
companies	جمعیت
company	جمعیت
press	جمعیت
crowd	جمعیت
crowds	جمعیت
rabble	جمعیت
population	جمعیت
army	جمعیت
thronging	جمعیت
throng	جمعیت
thronged	جمعیت
gang	جمعیت
cortege	جمعیت
desolate	بی جمعیت
throngs	جمعیت
corteges	جمعیت
thins	کم جمعیت
gangs	جمعیت
charges	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
young population	جمعیت جوان
depopulation	تخلیه جمعیت
overpopulation	اضافه جمعیت
social	جمعیت دوست
working population	جمعیت شاغل
urban population	جمعیت شهری
the total population	همه جمعیت
the crowd scattereal	جمعیت متفرق شد
stationary population	جمعیت ثابت
sparse population	جمعیت کم یا پراکنده
settled	جمعیت دار
multitude	جمعیت کثیر
to the cheers of [the crowd]	با تشویق [جمعیت]
demography	جمعیت شناسی
people	تن [جمعیت شهری]
demography	جمعیت نگاری
ruck	جمعیت وازدحام
bike	انبوه جمعیت
rucks	جمعیت وازدحام
bikes	انبوه جمعیت
multitudes	جمعیت کثیر
population structure	ترکیب جمعیت
demotic distribution	توزیع جمعیت
optimum population	حد مطلوب جمعیت
peoples	جمعیت قوم
peopled	جمعیت قوم
people	جمعیت قوم
habitance	جمعیت سکنه
habitancy	جمعیت سکنه
populated	جمعیت دار
aging population	جمعیت سالمند
knight errantry	جمعیت سلحشوران
depopulating	کم جمعیت کردن
demographer	جمعیت شناس
peopling	جمعیت قوم
depopulate	کم جمعیت کردن
population structure	ساخت جمعیت
population inversion	وارونگی جمعیت
population growth	رشد جمعیت
depopulates	کم جمعیت کردن
population explosion	انفجار جمعیت
depopulated	کم جمعیت کردن
population density	تراکم جمعیت
population distribution	توزیع جمعیت
demographic transition	گذار جمعیت
zero population growth	رشد جمعیت صفر
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
populating	دارای جمعیت کردن
demography	علم جمعیت شناسی
party	دسته متشکل جمعیت
demography	مطالعه مهاجرت جمعیت
populates	دارای جمعیت کردن
populate	دارای جمعیت کردن
gregariously	از روی جمعیت دوستی
gangs	جمعیت تشکیل دادن
flock	جمعیت دسته پرندگان
gang	جمعیت تشکیل دادن
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
A big crowd gathered.	جمعیت انبوهی جمع شد
flocks	جمعیت دسته پرندگان
population planning	برنامه ریزی جمعیت
flocking	جمعیت دسته پرندگان
flocked	جمعیت دسته پرندگان
birth rate	ضریب افزایش جمعیت
birth rates	ضریب افزایش جمعیت
templar	عضو جمعیت فراماسون
groups	جمعیت گروه بندی کردن
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
doubling time of population	زمان دو برابر شدن جمعیت
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
slum	محلات پر جمعیت وپست شهر
slums	محلات پر جمعیت وپست شهر
the t. population	کلیه جمعیت همه مردم
group	جمعیت گروه بندی کردن
The crowd was pressing against the gate .	جمعیت به درورودی فشار می دادند
ku kluxer	عضو جمعیت کوکلس کلان
She lost her husband in the crowd .	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
There were some angry looks in the crowd .	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
hidden momentum of population growth	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
to crowd out	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
conurbation	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
He forced his way thru the crowd .	بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar	عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestockings	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestocking	منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
degradation	کمبود کیفیت تصویه به علت اختلال در سیگنال یا کپی گرفتن نامناسب از سیگنال ویدیویی