English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
observable quantity کمیت مشاهده پذیر
Other Matches
quantification کمیت پذیر کردن
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
quantity کمیت
quantities کمیت
quantum کمیت
quant کمیت
scalar کمیت
shagreen کمیت
oscillating quantity کمیت نوسانی
vector quantity کمیت برداری
sinusoidal quantity کمیت سینوسی
scalar quantity کمیت عددی
certificate of quantity گواهی کمیت
certificating of quantity گواهی کمیت
quantity control کنترل کمیت
quantifier کمیت سنج
pulsating quantity کمیت ضربانی
alternating quantity کمیت متناوب
physical quantity کمیت فیزیکی
scalar quantity کمیت اسکالر
scalar quantity کمیت نردهای
batch quantity کمیت گروهی
peridic quantity کمیت تناوبی
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
evaluated محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluates محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluate محاسبه یک مقدار یا کمیت
quantifying کمیت را تعیین کردن
quantified کمیت را تعیین کردن
quantity surveyor ارزیاب کمیت مواد
quantity surveyors ارزیاب کمیت مواد
quantifies کمیت را تعیین کردن
evaluating محاسبه یک مقدار یا کمیت
mean value of periodic quantity میانگین کمیت دورهای
damped sinusoidal quantity کمیت سینوسی میرنده
phase of a sinusoidal quantity فاز کمیت سینوسی
quantify کمیت را تعیین کردن
conserved quantity کمیت پایسته [فیزیک]
conserved quantity کمیت ثابت [فیزیک]
scalar quantity کمیت غیر برداری
pseudoscalar quantity کمیت شبه عددی
time constant of an exponential quantity ثابت زمانی یک کمیت نمایی
telemetry اندازه گیری یک کمیت یا کیفیت
symmetrical alternating quantity کمیت متناوب متقارن نامتوازن
evaluations عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluation عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
even کمیت یا عدد که ضریب دو است
scalar کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
measure روش محاسبه اندازه یا کمیت
scalar quantity کمیت نرده ای [فیزیک] [ریاضی]
observantion مشاهده
seeing مشاهده
observation مشاهده
observations مشاهده
course line shot مشاهده در خط
quota کمیت تعیین شده توسط دولت
quotas کمیت تعیین شده توسط دولت
objective قابل مشاهده
ovservation قوه مشاهده
naturalistic observation مشاهده طبیعی
observational techniques فنون مشاهده
observational مبنی بر مشاهده
twing مشاهده کردن
objectives قابل مشاهده
unseen مشاهده نشده
beheld مشاهده کرده
beheld مشاهده شده
observability مشاهده پذیری
observation error خطای مشاهده
perceptivity قوه مشاهده
observed مشاهده کردن
observes مشاهده کردن
observing مشاهده کردن
perceive مشاهده کردن
perceived مشاهده کردن
perceives مشاهده کردن
perceiving مشاهده کردن
apperceive مشاهده کردن
animadversion مراقبت مشاهده
behold مشاهده کردن
beholding مشاهده کردن
beholds مشاهده کردن
faculty of observation قوه مشاهده
observers مشاهده کننده
sees مشاهده کردن
see مشاهده کردن
observe مشاهده کردن
observer مشاهده کننده
dimensionless quantity کمیت بدون بعد [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
ovservation مشاهده رصد کردن
perception of an object مشاهده یا دیدن چیزی
perception مشاهده قوه ادراک
perceptiveness بینایی قوه مشاهده
participant observation مشاهده توام با مشارکت
participant observer مشاهده گر شرکت کننده
observational error خطای مشاهده [ریاضی]
perceptions مشاهده قوه ادراک
spot مشاهده کردن گلوله ها
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
imperceptible غیر قابل مشاهده
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
empirically از روی مشاهده و تجربه
histories صفحاتی که مشاهده شده
history صفحاتی که مشاهده شده
spots مشاهده کردن گلوله ها
observed frequency بسامد مشاهده شده
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
observed score نمره مشاهده شده
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
perceivable مشاهده کردنی دیدنی
level کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levels کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
charges 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levelled کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
identifying مشاهده کردن شناسایی کنید
identifies مشاهده کردن شناسایی کنید
identified مشاهده کردن شناسایی کنید
identify مشاهده کردن شناسایی کنید
review مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviews مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewed مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
imperceptibility غیر قابل مشاهده بودن
reviewing مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
relocation کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
stakhnovism افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
see for oneself از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
radiation shield وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
confucion symbols علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود
periscope دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscopes دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
incidental images تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
homosphere قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
hidden پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
system follow up ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
diamonds شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
the quantity of a vowel کوتاهی وبلندی حرف صدایی کمیت حرف مصوت
normalize تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalised تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalises تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalising تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalizes تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
System Monitor امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
news reader نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
thumbnails نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnail نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
observers نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
observer نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
gastroscope اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
browses مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browsed مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browse مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
tree مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
cleavable رخ پذیر
pi acceptor پی پذیر
solvable حل پذیر
pliable خم پذیر
soluble حل پذیر
systems analysis 1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
limitable محدودیت پذیر
indocile تعلیم نا پذیر
fixable ثبات پذیر
indemonstrable اثبات نا پذیر
inexpugnable شکست نا پذیر
inoculable تلقیح پذیر
remediable چاره پذیر
irresoluble تجیزیه نا پذیر
remediable گزیر پذیر
irremeable برگشت نا پذیر
inflamable اشتعال پذیر
infusible گداز نا پذیر
inextensible تمدید نا پذیر
increasable افزایش پذیر
resolvable تفکیک پذیر
flexible cable کابل خم پذیر
flxible خمش پذیر
fusible گداز پذیر
gaugeable پیمایش پذیر
generable زایش پذیر
glass jaw بوکسوراسیب پذیر
healable درمان پذیر
incondensable ناچگال پذیر
improvable بهبود پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com