Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (25 milliseconds)
English
Persian
lay by
کنار گذاردن متروک کردن
lay-by
کنار گذاردن متروک کردن
lay-bys
کنار گذاردن متروک کردن
Other Matches
put by
قطع کردن کنار گذاردن
put away
کنار گذاردن
pt down
کنار گذاردن
cross block
سد کردن خط دفاعی از کنار
invests
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
put on
: تحمیل کردن گذاردن
posed
: مطرح کردن گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
deserted
<adj.>
متروک
god-forsaken
متروک
forlorn
متروک
obsolete
متروک
abandoned
متروک
bleak
<adj.>
متروک
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
متروک
barren
<adj.>
متروک
desolate
<adj.>
متروک
antiquated
متروک
derelict
متروک
juxtaposition
مرتب کردن موضوعات در کنار هم
mediate
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribes
تصدیق کردن صحه گذاردن
denote
تفکیک کردن علامت گذاردن
interfered
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denotes
تفکیک کردن علامت گذاردن
thwarted
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwart
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
godfathers
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
interferes
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
subscribe
تصدیق کردن صحه گذاردن
denoted
تفکیک کردن علامت گذاردن
foils
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling
عقیم گذاردن خنثی کردن
mediated
وساطت کردن پابمیان گذاردن
foiled
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
عقیم گذاردن خنثی کردن
subscribed
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribing
تصدیق کردن صحه گذاردن
mediating
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediates
وساطت کردن پابمیان گذاردن
intervenes
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervened
مداخله کردن پا میان گذاردن
godfather
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
ghost town
شهر متروک
obsolete
فرسوده متروک
to be dashed to the ground
متروک ماندن
ghost towns
شهر متروک
obsolete
غیرمتداول متروک
strands
متروک ماندن
obsolescence free
دستگاه متروک
to fall to the ground
متروک ماندن
lonelier
بی یار متروک
loneliest
بی یار متروک
lonely
بی یار متروک
law fallen into desuetude
قانون متروک
lorn
متروک نومید
to fall in to oblivion
متروک ماندن
desuetude
متروک ماندن
strand
متروک ماندن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
encase
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
straiten
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encased
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
bleakest
درمعرض بادسرد متروک
bleakly
درمعرض بادسرد متروک
bleaker
درمعرض بادسرد متروک
bleak
درمعرض بادسرد متروک
abandonment
ترک متروک گذاشتن
cast off
متروک مردود تفاله
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
discard
دست کشیدن از متروک ساختن
discarded
دست کشیدن از متروک ساختن
discards
دست کشیدن از متروک ساختن
discarding
دست کشیدن از متروک ساختن
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
angle block
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
checker
بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
desolator
ویران کننده متروک کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
brink
کنار
rim
کنار
margin
کنار
limit
کنار
margins
کنار
waterfronts
اب کنار
lotos
کنار
off
از کنار
bank
کنار
waterfront
اب کنار
edges
: کنار
rims
کنار
apart
کنار
brim
کنار
brimmed
کنار
marginate
کنار
brimming
کنار
brims
کنار
on shore
بر کنار
marge
کنار
bordering
کنار
bordered
کنار
lote
کنار
border
کنار
banks
کنار
besides
کنار
along side
در کنار
along side
تا کنار
list
کنار
ex-
کنار
recesses
کنار
rand
کنار
ex
کنار
border line
خط کنار
bourne
کنار
edge
: کنار
verge
کنار
side aisle
کنار
lip
کنار
recess
کنار
lotus
کنار
verges
کنار
lotuses
کنار
abutment
کنار
away
کنار
sets
گذاردن
table
تو گذاردن
tabled
تو گذاردن
tables
تو گذاردن
set
گذاردن
invested
گذاردن
lays
گذاردن
skewing
کج گذاردن
reposal
گذاردن
skew
کج گذاردن
repose
گذاردن
invests
گذاردن
instate
گذاردن
impone
گذاردن
investing
گذاردن
setting up
گذاردن
lay
گذاردن
to lay it on thick
گذاردن
to leave out
جا گذاردن
invest
گذاردن
to lay it on with a trowel
گذاردن
skews
کج گذاردن
tabling
تو گذاردن
next
جنب کنار
shelf
کنار گذاشتن
strands
کنار رود
strands
کنار دریا
strand
کنار رود
to set by
کنار گذاشتن
lotus eater
کنار خوار
strand
کنار دریا
coasts
کنار دریا
coast
کنار دریا
earmark
کنار گذاشتن
by
نزدیک کنار
withdrawals
کنار کشیدن
reserving
کنار گذاشتن
side foot
ضربه با کنار پا
bypassed
کنار گذار
off
از روی از کنار
bypass
کنار گذار
reserves
کنار گذاشتن
lotos eater
کنار خوار
earmarks
کنار گذاشتن
deposits
کنار گذاشتن
bypasses
کنار گذار
put aside
کنار گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com