Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English
Persian
house service meter
کنتور برق منزل
Other Matches
watt hour meter
کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
meter
کنتور
counter
کنتور
water meter
کنتور اب
electric meter
کنتور
meters
کنتور
amperehour meter
کنتور
countering
کنتور
countered
کنتور
magnetic counter
کنتور مغناطیسی
meters
کنتور نشاندهنده
meter
کنتور نشاندهنده
electricity meter
کنتور برق
induction type hour meter
کنتور القائی
counter circuit
کنتور رادار
two phase meter
کنتور دو فاز
gasmeter
کنتور گاز
entrance switch
کلید کنتور
induction meter
کنتور القائی
excess meter
کنتور مصرف اضافی
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
geiger mueller counter
کنتور گایگر مولر
kilowatt hour meter
کنتور کیلووات ساعت
maximum demand indicator
کنتور بار پیک
reactive volt ampere hour meter
کنتور مصرف کور
metre
کنتور مصرف سنج
metres
کنتور مصرف سنج
induction motor meter
کنتور موتور القائی
volt ampere hour meter
کنتور مصرف فاهری
var hour meter
کنتور مصرف کور
prepayment meter
کنتور پیش پرداخت
meter
کنتور مصرف سنج
meters
کنتور مصرف سنج
multi rate meter
کنتور با چند نرخ مختلف
impluse recorder
کنتور ثبات ضربه جریان
measuring transformer meter
کنتور با ترانسفورماتور اندازه گیری
induction watt hour meter
کنتور وات ساعت القائی
reactive volt ampere hour meter
کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
impluse counter
شمارشگر ضربه جریان کنتور ایمپولز
dwelling
منزل
hospices
منزل
lodgings
منزل
lodging
منزل
inns
منزل
hearth
منزل
stage
منزل
hearths
منزل
stages
منزل
hospice
منزل
dwellings
منزل
inn
منزل
pieds-a-terre
منزل
withindoors
در منزل
pied-a-terre
منزل
halting place
منزل
commorancy
منزل
biding
منزل
home
منزل
lodges
منزل
abodes
منزل
houses
منزل
abode
منزل
habitation
منزل
habitations
منزل
domicile
منزل
housed
منزل
homes
منزل
house
منزل
lodge
منزل
houseful
یک منزل بر
lodged
منزل
domiciles
منزل
encamped
منزل دادن
accomodate
منزل دادن
encage
منزل دادن
accommodating
منزل مناسب
lodgment or lodge
منزل گیری
dwelling house
منزل مسکونی
dwelt
منزل کرد
household economy
تدبیر منزل
to take up one's quarters
منزل کزدن
house
منزل گزیدن
dwelt
منزل داشت
home address
آدرس منزل
He came out of the house.
از منزل درآمد
housework
کار منزل
house arrest
توقیف در منزل
housed
منزل گزیدن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
take up ones abode
منزل کردن
residance telephone
تلفن منزل
houses
منزل گزیدن
to move out
[از منزل]
رفتن
quarters
منزل بخش
abides
منزل کردن
roosted
منزل کرن
roosting
منزل کرن
roosts
منزل کرن
alfresco
خارج از منزل
outdoors
خارج از منزل
lodges
منزل کردن
lodges
منزل دادن
home economics
اقتصاد منزل
dwelling
منزل کردن
roost
منزل کرن
boarded
منزل کردن
board
منزل کردن
homeward
بطرف منزل
digging
خانه منزل
abide
منزل کردن
camps
منزل کردن
camped
منزل کردن
accommodate
منزل دادن
accommodated
منزل دادن
accommodates
منزل دادن
home economics
تدبیر منزل
camp
منزل کردن
lodge
منزل دادن
encamps
منزل دادن
encamp
منزل دادن
encamping
منزل دادن
abided
منزل کردن
lodge
منزل کردن
lodged
منزل دادن
dwellings
منزل کردن
housekeeping
اداره منزل
lodged
منزل کردن
to fix up
منزل دادن پوشانیدن
well lodged
دارای منزل راحت
lodgement
منزل گیری استقرار
withindoors
اشخاص داخل منزل
manor
ملک تیولی منزل
To put up at a place .
درجایی منزل کردن
manors
ملک تیولی منزل
accommodations
منزل وسایل راحتی
houseplant
گیاه توی منزل
houseplants
گیاه توی منزل
halfway houses
منزل نیمه راه
halfway house
منزل نیمه راه
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
lodgment
منزل گیری استقرار
accommodation
منزل وسایل راحتی
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
house wiring switch
کلید برق منزل
search warrant
حکم تفتیش منزل
pets
حیوان اهلی منزل
petted
حیوان اهلی منزل
to move out
[از منزل]
بارکشی کردن
search warrants
حکم تفتیش منزل
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
pet
حیوان اهلی منزل
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
A load askew does not reach its destination .
<proverb>
بار کج به منزل نمى رسد .
outhouses
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
eating out
صرف غذا بیرون از منزل
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
easement
راحت شدن از درد منزل
put-up
طرح کردن منزل دادن
put up
طرح کردن منزل دادن
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
room
مسکن گزیدن منزل دادن به
outhouse
منزل یا حیاط پهلویی یا دورافتاده
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
A light burden soon reaches home .
<proverb>
بار سبک زود به منزل مى رسد .
come and take p luck with us
بفرمایدبرویم منزل هرچه پیداشدباهم می خوریم
subsidized accommodation
منزل با کمک هزینه
[کرایه و غیره]
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
gasometers
گاز سنج کنتور گاز
gasometer
گاز سنج کنتور گاز
Floreale
[سبک تزئینات منزل در معماری هنر نوی ایتالیا]
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
Lets go to my house for pot luck .
برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
house
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
quarantine
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined
در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com