Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English
Persian
blockette
کنده کوچک
Search result with all words
loggats
کنده کوچک دیرک
loggets
کنده کوچک دیرک
Other Matches
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
clogs
: کنده
timber
کنده
logs
کنده
clog
: کنده
stock
کنده
stocked
کنده
block aead
سر کنده
knockstone
کنده
dugout dewelling
کنده
anvil stock
کنده
clogged
: کنده
chunks
کنده
chunk
کنده
log
کنده
bilboes
کنده
blocks
کنده
block
کنده
blocs
کنده
bloc
کنده
graven
کنده
pulled
کنده
chump
کنده
chumps
کنده
stubs
کنده
blocked
کنده
stub
کنده
stubbed
کنده
stubbing
کنده
block mark
نشان کنده
peeled
پوست کنده
picked
پوست کنده
frankly
رک وپوست کنده
building blocks
بنا کنده
carver
کنده کار
engraver
کنده کار
engravers
کنده کار
olympic lift
کنده یک چاک
building blocks
کنده ساخت
building block
بنا کنده
block size
اندازه کنده
wooden anvil stock
کنده چوب
unstuck
کنده شده
block length
درازای کنده
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
aboveboard
پوست کنده
grits
جوپوست کنده
plummer block
کنده محور
building block
کنده ساخت
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
leg pickup
کنده کشی
stumpy
پر از کنده درخت
logs
کنده چوب
log
کنده چوب
logrolling
کنده غلتانی
plummer block
کنده شفت
dugout
کنده شده
hulled
پوست کنده
trunks
کنده درخت
husked
پوست کنده
in intaglio
بشکل کنده
in plain english
پوست کنده
ingraving
کنده کاری
inside sarma
انواع کنده رو
entry block
کنده مدخل
leg lift and side roll
کنده سرانبون
deblocking
کنده شکنی
deblock
شکستن کنده
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
graving
کنده کاری
glyptics
کنده کاری
stumps
کنده درخت
stumping
کنده درخت
trunk
کنده درخت
dugouts
کنده شده
stump
کنده درخت
stumped
کنده درخت
control block
کنده کنترل
dug in
سنگر کنده شده
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
shelled almond
بادام پوست کنده
intagliated
کنده کاری شده
blocks
کنده مانع ورادع
logged
از کنده پاک شده
quarried
ازکان کنده شده
groats
گندم یاجوپوست کنده
carve
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
carves
کنده کاری کردن
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
blocked
کنده مانع ورادع
block
کنده مانع ورادع
carvings
کنده کاری کردن
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
plains
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
plain
ساده پوست کنده
trunks
الوار کنده چوب
ptisan
گندم پوست کنده
trunk
الوار کنده چوب
break ground
لنگر از زمین کنده شد
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
stubby
پراز کنده درخت
chalcographer
کنده کاری روی مس
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
record blocking
کنده یی کردن مدارک
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
rock hewn
از کوه کنده شده
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
ivory carving
کنده کاری روی عاج
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
ditches
ابرو کنار راه کنده
ditched
ابرو کنار راه کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
zincograph
روی کنده کاری شده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
she is a peach
هلوی پوست کنده است
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated
[سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
davit
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
micros
کوچک
pillule
حب کوچک
canis minoris
سگ کوچک
pilule
حب کوچک
canis minor
سگ کوچک
weenier
کوچک
ponceau
پل کوچک
exiguousness
کوچک
plumule
پر کوچک
thumbnails
کوچک
plumelet
پر کوچک
thumbnail
کوچک
micro
کوچک
weeny
کوچک
bantams
کوچک
dimmers
کوچک
small fry
کوچک
small
کوچک
minus cule
کوچک
smaller
کوچک
bantam
کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com