Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
record blocking
کنده یی کردن مدارک
Other Matches
cost records
مدارک قیمت تمام شده مدارک تعیین ارزش
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
sanitize
حفظ کردن اسناد و مدارک بااهمیت با تغییر اسامی یامحلها یا علایم مشخصه ان
carved
کنده کاری کردن
carves
کنده کاری کردن
carvings
کنده کاری کردن
carve
کنده کاری کردن
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
resources
مدارک
references
مدارک
reference
مدارک
application credentials
مدارک درخواستنامه
application documents
مدارک درخواستنامه
application papers
مدارک درخواستنامه
training publication
مدارک اموزشی
privileged communication
مدارک محرمانه
record count
شمار مدارک
record management
مدیریت مدارک
cumulative evidence
قرائن یا مدارک اضافی
interrecord gap
شکاف بین مدارک
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
documentation
ارائه اسناد یا مدارک
documentation
مدرک یا مدارک اسناد
record gap
شکاف بین مدارک
lost documents
اسناد و مدارک گم شده
office of records
بایگانی یا دفتراسناد و مدارک
undocumented
فاقد مدارک قانونی
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
restrict
بازداشت طبقه بندی مدارک
indirect evidence
مدارک و ادله غیر مستقیم
limited access
دراری محدودیت مدارک محدود
medical records
پرونده پزشکی مدارک بهداشتی
classified material
مدارک طبقه بندی شده
restricting
بازداشت طبقه بندی مدارک
restricts
بازداشت طبقه بندی مدارک
administrative crypto account
نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
accountable cryptomaterial
مدارک و وسایل طبقه بندی شده
access to classified material
دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
Here are my car registration papers.
بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
scientific socialism
بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
clogged
: کنده
clogs
: کنده
stub
کنده
stubs
کنده
log
کنده
anvil stock
کنده
knockstone
کنده
logs
کنده
stubbed
کنده
block aead
سر کنده
bilboes
کنده
stubbing
کنده
graven
کنده
chump
کنده
chumps
کنده
bloc
کنده
blocked
کنده
blocs
کنده
blocks
کنده
chunk
کنده
chunks
کنده
block
کنده
clog
: کنده
dugout dewelling
کنده
timber
کنده
stock
کنده
stocked
کنده
pulled
کنده
logs
کنده چوب
engraver
کنده کار
block length
درازای کنده
log
کنده چوب
engravers
کنده کار
plummer block
کنده محور
wooden anvil stock
کنده چوب
entry block
کنده مدخل
trunk
کنده درخت
plummer block
کنده شفت
block mark
نشان کنده
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
dugout
کنده شده
carver
کنده کار
dugouts
کنده شده
stumpy
پر از کنده درخت
deblock
شکستن کنده
peeled
پوست کنده
olympic lift
کنده یک چاک
deblocking
کنده شکنی
blockette
کنده کوچک
logrolling
کنده غلتانی
block size
اندازه کنده
frankly
رک وپوست کنده
control block
کنده کنترل
leg lift and side roll
کنده سرانبون
building blocks
بنا کنده
picked
پوست کنده
inside sarma
انواع کنده رو
in plain english
پوست کنده
trunks
کنده درخت
stump
کنده درخت
in intaglio
بشکل کنده
stumped
کنده درخت
stumping
کنده درخت
stumps
کنده درخت
glyptics
کنده کاری
husked
پوست کنده
hulled
پوست کنده
ingraving
کنده کاری
aboveboard
پوست کنده
building block
بنا کنده
building blocks
کنده ساخت
building block
کنده ساخت
unstuck
کنده شده
graving
کنده کاری
leg pickup
کنده کشی
grits
جوپوست کنده
intagliated
کنده کاری شده
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
rock hewn
از کوه کنده شده
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
quarried
ازکان کنده شده
plains
ساده پوست کنده
plainest
ساده پوست کنده
logged
از کنده پاک شده
ptisan
گندم پوست کنده
dug in
سنگر کنده شده
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
plain
ساده پوست کنده
plainer
ساده پوست کنده
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
block
کنده مانع ورادع
break ground
لنگر از زمین کنده شد
groats
گندم یاجوپوست کنده
trunk
الوار کنده چوب
loggets
کنده کوچک دیرک
trunks
الوار کنده چوب
blocked
کنده مانع ورادع
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
shelled almond
بادام پوست کنده
stubby
پراز کنده درخت
chalcographer
کنده کاری روی مس
loggats
کنده کوچک دیرک
blocks
کنده مانع ورادع
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
zincograph
روی کنده کاری شده
ditched
ابرو کنار راه کنده
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
she is a peach
هلوی پوست کنده است
ivory carving
کنده کاری روی عاج
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
ditch
ابرو کنار راه کنده
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
ditches
ابرو کنار راه کنده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
ivory carving
کنده کاری روی عاج
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
depository
بایگانی مدارک بایگانی راکد
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com