Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (12 milliseconds)
English
Persian
layer depth
که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
Search result with all words
sprint
با حداکثر سرعت دویدن
sprinted
با حداکثر سرعت دویدن
sprints
با حداکثر سرعت دویدن
brush
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brushes
به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
endurance time
سرعت حداکثر مداوم
flat out
حداکثر سرعت
flank speed
حداکثر سرعت
flank speed
حداکثر سرعت قایق
full speed
حداکثر سرعت
hard charge
بشدت و حداکثر سرعت راندن
hull speed
حداکثر سرعت نظری قایق
mach trim compensator
دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
maximum speed
حداکثر سرعت
peak speed
حداکثر سرعت
permissible velocity
حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
pron to
با حداکثر سرعت ممکن
supercharge
خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
Other Matches
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
tachometer
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
inputted
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerates
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating
سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic
با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerated
سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
air plot wind velocity
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
declared speed
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeed
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
supersonic
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
maximal
حداکثر
uttermost
حداکثر
endurance
حداکثر
outside
حداکثر
outsides
حداکثر
peaking
حداکثر
peaks
حداکثر
maximum
حداکثر
peak
حداکثر
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
maximum limited stress
تنش حداکثر
optimum height
حداکثر ارتفاع
maximum load
بار حداکثر
maximum value
مقدار حداکثر
relative maximum
حداکثر نسبی
peak demand
حداکثر تقاضا
peak load
حداکثر بار
maximum duration
زمان حداکثر
maximum efficiency
حداکثر کارائی
price ceilings
حداکثر قیمت
maximum efficiency
راندمان حداکثر
maximum energy
انرژی حداکثر
wage ceiling
حداکثر دستمزد
maximum frequency
فرکانس حداکثر
peak voltage
ولتاژ حداکثر
maximum gain
تقویت حداکثر
peak output
حداکثر تولید
peak load
بار حداکثر
maximum thermometer
گرماسنج حداکثر
submaximal
زیر حداکثر
maximum performance
عملکرد حداکثر
maximum performance
کارایی حداکثر
maximum power demand
مصرف حداکثر
maximum price
حداکثر بها
maximum profit
حداکثر سود
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
maximum ratings
مقدار حداکثر
maximum work
کار حداکثر
payload
حداکثر بار
payloads
حداکثر بار
supercharge
خرج حداکثر
peaks
حداکثر کاکل
maximum moment
حداکثر لنگر
maximum of intensity
حداکثر شدت
maximum slope
حداکثر شیب
maximum output
خروجی حداکثر
peaking
حداکثر کاکل
peak
حداکثر کاکل
high tide
حداکثر مد دریا
maximum capacity
فرفیت حداکثر
full bore
حداکثر تلاش
global maximum
حداکثر مطلق
maximum deflection
انحراف حداکثر
high tides
حداکثر مد دریا
maximum amplitude
دامنه حداکثر
intensity maximum
حداکثر شدت
maximal
وابسته به حداکثر
peak current
جریان حداکثر
maximum available powere
توان حداکثر
maximization
به حداکثر رسانیدن
maximum deviation
انحراف حداکثر
maximum demand
بار حداکثر
maximum detector
اشکارساز حداکثر
maximum density
حداکثر تراکم
maximum current
جریان حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage
ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle
زاویه پراکندگی حداکثر
maximum sound pressure
فشار صوت حداکثر
maximum in power gain
تقویت قدرت حداکثر
maximum stock
حداکثر موجودی انبار
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
marginal
حداکثر نزدیک به انتها
maximum output voltage
ولتاژ خروجی حداکثر
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
extreme
حداکثر درمنتهی الیه
breaking load
حداکثر تحمل بار
maximum power operation
کار با توان حداکثر
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
maximum power gain
تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
utmost
منتهای کوشش حداکثر
high run
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum temperature
درجه حرارت حداکثر
maximum wavelength
طول موج حداکثر
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo
حداکثر توان هوازی
low tide
حداکثر جذر دریا
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
principle of miximum overlap
اصل حداکثر همپوشانی
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling price
حداکثر قیمت قانونی
ceiling prices
حداکثر قیمت قانونی
full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
at full blast
<adv.>
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum take off weight
حداکثر وزن برخاستن
profit maximization
به حداکثر رسانیدن سود
maximum modulating frequency
فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum operating voltage
ولتاژ کار حداکثر
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
maximum demand meter
حداکثر مقدار سنج
maximum landing weight
حداکثر وزن فرود
maximum light transmission
انتقال نور حداکثر
maximum natality
حداکثر زاد و ولد
maximum and minimum thermometer
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
maximum control current
جریان کنترل حداکثر
utmost good faith
حداکثر حسن نیت
utility maximization
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum load
بار گذاری حداکثر
maximum gate trigger current
جریان احتراق حداکثر
maximum flexibility
خمش پذیری حداکثر
ultimate bearing capacity
حداکثر فشار متحمل پی
maximum gate trigger voltage
ولتاژ احتراق حداکثر
maximum direction finding
جهت یابی حداکثر
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
maximum input frequency
فرکانس ورودی حداکثر
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
deadweight tonnage
حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum surface temperature
درجه حرارت سطحی حداکثر
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum forward r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
extremum
حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum r.m.s. on state current
جریان رفت موثر حداکثر
maximum likelihood method
روش حداکثر درست نمایی
payload
حداکثر قابلیت حمل بار
great tropic range
حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
payloads
حداکثر قابلیت حمل بار
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput
حداکثر فرفیت میزان محصول
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum recording attachment
دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum range
حداکثر برد جنگ افزار
in the groove
<idiom>
حداکثر کار را انجام دادن
plimsoll mark
خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
ramp weight
حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum powerpoint voltage
ولتاژ در نقطه توان حداکثر
to have
[or bear]
a maximum
[minimum]
load of something
حداکثر
[حداقل]
باری را پذیرفتن
maximum power point current
جریان در نقطه توان حداکثر
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum scale value
مقدار درجه بندی حداکثر
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
ultimate compressive strength
حداکثر مقاومت دربرابر فشار
wall up
رسیدن موج به حداکثر اوج
maximum current circuit breaker
کلید قطع کننده جریان حداکثر
to rack rent
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
mean distance
فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com