Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (5 milliseconds)
English
Persian
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
Search result with all words
to tuck in a child
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck up a child
[British E]
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
Other Matches
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
Mind your head!
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
climber
پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
colder
سرما
colds
سرما
coldest
سرما
cold
سرما
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
refrigerating technique
فن سرما سازی
cold frame
سرما دورکن
cold frames
سرما دورکن
psychrophilic
سرما دوست
coldigor
سازش با سرما
to feel cold
از سرما یخ زدن
chill
سرما خنکی
chill
سرما دادن
chills
سرما خنکی
chills
سرما دادن
to freeze
از سرما یخ زدن
catch cold
سرما خوردن
cold short
شکنندگی در سرما
we were perished with cold
از سرما مردیم
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
hoarfrost
سرما ریزه پژه
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
rime
سرما ریزه پله
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
I was frozen to death .
از سرما سیاه شدم
To be freezing to death .
از سرما خشک شدن
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
frostbite
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
chilled to the bones
<idiom>
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
gooseflesh
دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
shiver
لرزیدن از سرما لرزیدن
shivering
لرزیدن از سرما لرزیدن
shivered
لرزیدن از سرما لرزیدن
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com