English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (18 milliseconds)
English Persian
bi directional که قابل انجام در جهت جلو و عقب است
Search result with all words
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
dim نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
dimmed نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
dims نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
centralized امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
communication رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
capability لیستی از اعمالی که قابل انجام هستند
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
asynchronous انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
subroutine بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
The culpable action may be done wilfully or by negligence. عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
Other Matches
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
presumable قابل استنباط قابل استفاده
combustible قابل سوزش قابل تراکم
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
adducible قابل اضهار قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
observable قابل مشاهده قابل گفتن
achievable قابل وصول قابل تفریق
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
presentable قابل معرفی قابل ارائه
sensible قابل درک قابل رویت
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
performances انجام
sequels انجام
sequel انجام
implementation انجام
commission انجام
end all انجام
performance انجام
implements انجام
fulfillment انجام
commissions انجام
at last سر انجام
achievement انجام
enforcement انجام
commissioning انجام
achievements انجام
effectuation انجام
implementation انجام
completion انجام
transaction انجام
consummation انجام
implement انجام
execution انجام
implemented انجام
accomplishment انجام
implementing انجام
compietion انجام
terminuse ad quem انجام
fulfilment انجام
pay انجام دادن
non performance عدم انجام
fulfilling انجام دادن
put on انجام دادن
fulfill [American] به انجام رساندن
fulfit انجام دادن
pays انجام دادن
bring inbeing به انجام رساندن
carry out به انجام رساندن
paying انجام دادن
done انجام شده
accomplishes انجام دادن
execute به انجام رساندن
fulfils انجام دادن
bring into being به انجام رساندن
to go through انجام دادن
fulfills انجام دادن
perform انجام دادن
char انجام دادن
to follow out انجام دادن
fulfil انجام دادن
fulfilled انجام دادن
make out <idiom> انجام دادن
to make good انجام دادن
make a reality به انجام رساندن
accomplished انجام شده
put into practice به انجام رساندن
put into effect به انجام رساندن
functor انجام دهنده
charring انجام دادن
put inpractice به انجام رساندن
chars انجام دادن
performs انجام دادن
carry out انجام دادن
execute انجام دادن
fulfill [American] انجام دادن
implemented انجام دادن
unaccomplished انجام نشده
honours انجام تعهد
bring inbeing انجام دادن
accomplish انجام دادن
performed انجام دادن
parform انجام دادن
stand to انجام دادن
non-starter کار نا انجام
implement انجام دادن
godspeed پایان انجام
performable انجام دادنی
for doing it برای انجام ان
finalization انجام رسانی
honouring انجام تعهد
honoured انجام تعهد
accomplish به انجام رساندن
accomplishing انجام دادن
go through انجام دادن
implements انجام دادن
from a to izzard از اغاز تا انجام
from beginning to end ازابتداتا انجام
from first to last ازاغازتا انجام
accomplish انجام دادن
fulfill انجام دادن
do-it-yourself خود انجام
bring into being انجام دادن
honour انجام تعهد
non-starters کار نا انجام
honors انجام تعهد
honoring انجام تعهد
honored انجام تعهد
make a reality انجام دادن
feasance انجام کار
put into practice انجام دادن
put into effect انجام دادن
implementing انجام دادن
to put through انجام دادن
dispatches انجام سریع
carry ineffect به انجام رساندن
chare انجام دادن
implement به انجام رساندن
put ineffect به انجام رساندن
to be fulfilled انجام گرفتن
makable <adj.> انجام پذیر
pending در دست انجام
makable <adj.> انجام شدنی
carry into effect به انجام رساندن
cover انجام دادن
coverings انجام دادن
covers انجام دادن
make something happen به انجام رساندن
dispatched انجام سریع
dispatch انجام سریع
do up انجام دادن
impracticable <adj.> انجام نشدنی
inexecutable <adj.> انجام نشدنی
unfeasible <adj.> انجام نشدنی
feasibility توانایی انجام
successful نیک انجام
unfulfilled انجام نشده
actualise [British] به انجام رساندن
actualize به انجام رساندن
despatched انجام سریع
despatches انجام سریع
despatching انجام سریع
manipulation انجام با مهارت
thrust line خط حمله خط انجام تک
workable <adj.> انجام پذیر
makeable <adj.> انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> انجام پذیر
feasible <adj.> انجام پذیر
doable <adj.> انجام پذیر
contrivable <adj.> انجام پذیر
achievable <adj.> انجام پذیر
practicable <adj.> انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> انجام شدنی
manageable <adj.> انجام شدنی
makeable <adj.> انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> انجام شدنی
feasible <adj.> انجام شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com