Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
Other Matches
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
effecturate
موجب شدن انجام دادن
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
have a go at
<idiom>
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
equitable mortgage
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
purgation
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
dedications
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedication
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
tontine
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
institutive
تاسیس شده تاسیس کننده
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
regulatory
تنظیمی
regulative
تنظیمی
adjusted
تنظیمی
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
adjusted elevation
درجه تنظیمی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjusted quadrant elevation
زاویه تیر تنظیمی
trusted
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
free hand
<idiom>
کاملاآزاد درانجام کاری
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
get after someone
<idiom>
مجبور کردن شخص درانجام کاری
he was p in his promises
درانجام وعدههای خود دقیق بود
effectuate
انجام دادن صورت دادن
on board regulation
تنظیمی که در ان هر برد داخل یک سیستم تنظیم کننده ولتاژخاص خود را دارد
tie down
<idiom>
منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
deliver the goods
<idiom>
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
shall
بایستی
ought
بایستی
should
بایستی
mauvaise honte
رودر بایستی
you might have come
بایستی می امدید
carry ineffect
انجام دادن
implemented
انجام دادن
to follow out
انجام دادن
implement
انجام دادن
implementing
انجام دادن
pays
انجام دادن
perform
انجام دادن
make something happen
انجام دادن
parform
انجام دادن
effected
انجام دادن
to go through
انجام دادن
put inpractice
انجام دادن
stand to
انجام دادن
to put through
انجام دادن
actualize
انجام دادن
actualise
[British]
انجام دادن
implement
انجام دادن
to carry into execution
انجام دادن
pay
انجام دادن
put ineffect
انجام دادن
paying
انجام دادن
to do a thing the right way
انجام دادن
effect
انجام دادن
execute
انجام دادن
carry out
انجام دادن
to make good
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
chars
انجام دادن
char
انجام دادن
effecting
انجام دادن
implements
انجام دادن
fulfill
[American]
انجام دادن
administer
انجام دادن
accomplish
انجام دادن
carry out
انجام دادن
to carry through
انجام دادن
to bring to effect
انجام دادن
to bring to an issve
انجام دادن
bring into being
انجام دادن
put into effect
انجام دادن
put into practice
انجام دادن
accomplishing
انجام دادن
make a reality
انجام دادن
accomplishes
انجام دادن
charring
انجام دادن
put on
انجام دادن
go through
انجام دادن
cover
انجام دادن
coverings
انجام دادن
covers
انجام دادن
furnishing
انجام دادن
chare
انجام دادن
make out
<idiom>
انجام دادن
furnishes
انجام دادن
furnish
انجام دادن
fulfil
انجام دادن
fulfilled
انجام دادن
fulfilling
انجام دادن
fulfils
انجام دادن
fulfill
انجام دادن
fulfit
انجام دادن
bring inbeing
انجام دادن
do up
انجام دادن
fulfills
انجام دادن
performs
انجام دادن
carry into effect
انجام دادن
performed
انجام دادن
rework
دوباره انجام دادن
reworked
دوباره انجام دادن
reworking
دوباره انجام دادن
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
solemnize
باتشریفات انجام دادن
reworks
دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously .
موبه مو انجام دادن
serves
خدمت انجام دادن
redo
دوباره انجام دادن
to bring through
خوب انجام دادن
lurks
در خفا انجام دادن
lurking
در خفا انجام دادن
to toss off
زود انجام دادن
repeats
دوباره انجام دادن
repeat
دوباره انجام دادن
overdid
بیش از حد انجام دادن
overdo
بیش از حد انجام دادن
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
served
خدمت انجام دادن
serve
خدمت انجام دادن
overdoing
بیش از حد انجام دادن
overdoes
بیش از حد انجام دادن
manipulate
با دست انجام دادن
lurk
در خفا انجام دادن
to do by halves
ناقص انجام دادن
lurked
در خفا انجام دادن
out act
بهتر انجام دادن از
alternated
بنوبت انجام دادن
manipulate
بامهارت انجام دادن
alternate
بنوبت انجام دادن
performs
انجام دادن خوب یا بد
dash
بسرعت انجام دادن
completion of a contract
انجام دادن قرارداد
dashed
بسرعت انجام دادن
misdo
ناصحیح انجام دادن
redoing
دوباره انجام دادن
put across
خوب انجام دادن
top
خوب انجام دادن
performed
انجام دادن خوب یا بد
go the whole hog
<idiom>
بطورکامل انجام دادن
on the beam
<idiom>
خوب انجام دادن
redone
دوباره انجام دادن
redoes
دوباره انجام دادن
perform
انجام دادن خوب یا بد
dashes
بسرعت انجام دادن
manipulates
بامهارت انجام دادن
manipulated
بامهارت انجام دادن
redid
دوباره انجام دادن
alternates
بنوبت انجام دادن
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
terrorises
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorize
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
speculating
معاملات پرخطر انجام دادن
speculates
معاملات پرخطر انجام دادن
speculate
معاملات پرخطر انجام دادن
speculated
معاملات پرخطر انجام دادن
redoes
انجام دادن مجدد چیزی
terrorising
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
redoing
انجام دادن مجدد چیزی
terrorised
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
popped
بسرعت عملی انجام دادن
pop
بسرعت عملی انجام دادن
to shuffle throuch shun
بدشواری انجام دادن پرهیزکردن از
redone
انجام دادن مجدد چیزی
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
to pull off
باوجود دشواری انجام دادن
to do a good job
کاری را خوب انجام دادن
to serve one's term
خدمت خودرا انجام دادن
completed
کامل کردن انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation
کاری را سر صبر انجام دادن
completing
کامل کردن انجام دادن
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
complete
کامل کردن انجام دادن
pops
بسرعت عملی انجام دادن
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
achieves
انجام دادن بانجام رسانیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com