Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 133 (8 milliseconds)
English	Persian
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
Other Matches
depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
childhood	کودکی
infancy	کودکی
imfancy	کودکی
infantile amnesia	یادزدودگی کودکی
man and boy	چه در کودکی چه در بزرگی
dementia infantilis	زوال عقل کودکی
infantile	مربوط بدوران کودکی
nursemaids	دایه
wet nurse	دایه
nursemaid	دایه
wet-nurse	دایه
wet-nurses	دایه
foster	دایه
fostered	دایه
fostering	دایه
fosters	دایه
fosterer	دایه
fostress	دایه
dry nurse	دایه
nurse	دایه
nurses	دایه
nursed	دایه
infantile sexuality	میل جنسی دوره کودکی
To adopt a child ( an infant ) .	کودکی را بفرزندی قبول کردن
at nurse	در دست دایه
at nurse	در توجه دایه
fosterage	گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
More Catholic than the Pope .	کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
handy dandy	بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
latchkey child	[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
nurses	پرستار
minisetering angel	پرستار
nurser	پرستار
mothers help	زن پرستار
nurse	پرستار
charge nurse	سر پرستار
nursed	پرستار
health nurse	پرستار ارتشی
district nurse	پرستار سرخانه
nursemaids	دختر پرستار
sick nurse	پرستار بیمار
nursemaid	دختر پرستار
visitig nurse	پرستار سیار
babysitter	پرستار بچه
male nurse	پرستار مرد
nanny	پرستار بچه
nannies	پرستار بچه
nurse maid	دختر پرستار
practical nurse	کمک پرستار
psychiatric nurse	پرستار روانی
licensed practical nurse [LPN] [male] [American]	کمک پرستار [مرد]
She is experienced nurse.	پرستار پر تجربه ای است
nursing auxiliary	کمک پرستار [مرد]
Qualified Nurse [male] [British]	کمک پرستار [مرد]
sisters	پرستار دخترتارک دنیا
sister	پرستار دخترتارک دنیا
fostered	بچه سر راهی پرستار
foster	بچه سر راهی پرستار
fostering	بچه سر راهی پرستار
fosters	بچه سر راهی پرستار
nursing auxiliary	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
Qualified Nurse [female] [British]	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
licensed practical nurse [LPN] [female] [American]	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child.	عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
registered nurse	پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
nursery governess	بانویی که کودکان را هم پرستاروهم اموزگاراست پرستار اموزگار
Can you find me a babysitter?	آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
deposit	: سپرده
guarantees	سپرده
deposits	: سپرده
guarantee	سپرده
guaranteed	سپرده
deposits	سپرده
trust fund	سپرده
fiduciary	سپرده
deposit	سپرده
depositary	سپرده
fixed term deposit	سپرده ثابت
fiduciary	امانتی سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
guarantee	وثیقه سپرده
legal deposit	سپرده قانونی
demand deposit	سپرده دیداری
depositery	نگهدارنده سپرده
trust fund	وجوه سپرده
deposit ratio	نسبت سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
certificate of deposit	گواهی سپرده
money on d.	پول سپرده
money on deposit	پول سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
idle deposit	سپرده بلااستفاده
idle deposit	سپرده راکد
bank deposit	سپرده بانکی
quasi deposit	شبه سپرده
demand deposit	سپرده جاری
guarantee fund	سپرده تضمینی
deposit account	حساب سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
recognizance	سپرده التزامی
trust fund	سپرده امانی
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
depositery	محل نگهداری سپرده
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
open allotment	حساب سپرده باز
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com