English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
suckle کودک شیرخوار
suckled کودک شیرخوار
suckles کودک شیرخوار
Other Matches
sucking شیرخوار
sucker طفل شیرخوار
suckles پستاندار شیرخوار
suckled پستاندار شیرخوار
suckle پستاندار شیرخوار
suckers طفل شیرخوار
fosterling طفل شیرخوار فرزند خوانده
nurseries محل نگاهداری اطفال شیرخوار
nursery محل نگاهداری اطفال شیرخوار
bantling کودک
it ان کودک
toddlers کودک نو پا
toddler کودک نو پا
kinchin کودک
babies کودک
infant کودک
infants کودک
baby کودک
child کودک
chits کودک
chit کودک
tike کودک
tyke کودک
child development رشد کودک
child law حقوق کودک
child centered کودک محور
child psychiatry روانپزشکی کودک
suckling کودک شیرخواره
feral child کودک وحشی
child study کودک پژوهی
day care center مهد کودک
infantilism کودک ماندگی
pediatrics پزشکی کودک
schoolchildren کودک دبستانی
schoolchild کودک دبستانی
childproof کودک ایمن
carrycots صندلی کودک
rejected child کودک مطرود
puerilism کودک خویی
puerilism کودک منشی
pedology کودک شناسی
kid کودک بچه
nurseries مهد کودک
infanticide کودک کشی
carrycot صندلی کودک
babyish کودک مانند
kidding کودک بچه
child psychology روانشناسی کودک
kindergarten باغ کودک
kindergartens باغ کودک
kidded کودک بچه
nursery مهد کودک
wolf child کودک گرگ پرورده
pedometer رشد سنج کودک
problem child کودک مشکل افرین
pedimeter رشد سنج کودک
eros صورت کودک بالدار
backward child کودک عقب مانده
child abuse بهره کشی از کودک
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
suckling کودک شیر خوار
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
weanling کودک تازه از شیر گرفته
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddler کودک تازه براه افتاده
babe کودک شخص ساده و معصوم
babes کودک شخص ساده و معصوم
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com