Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (5 milliseconds)
English
Persian
child study
کودک پژوهی
Other Matches
motion study
حرکت پژوهی
ergonomics
کار پژوهی
case study
مورد پژوهی
case studies
مورد پژوهی
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
babies
کودک
tyke
کودک
tike
کودک
infant
کودک
kinchin
کودک
baby
کودک
infants
کودک
child
کودک
chits
کودک
chit
کودک
it
ان کودک
toddlers
کودک نو پا
bantling
کودک
toddler
کودک نو پا
child centered
کودک محور
infantilism
کودک ماندگی
feral child
کودک وحشی
day care center
مهد کودک
child psychology
روانشناسی کودک
suckling
کودک شیرخواره
child psychiatry
روانپزشکی کودک
child development
رشد کودک
child law
حقوق کودک
carrycots
صندلی کودک
schoolchildren
کودک دبستانی
schoolchild
کودک دبستانی
childproof
کودک ایمن
carrycot
صندلی کودک
rejected child
کودک مطرود
puerilism
کودک خویی
puerilism
کودک منشی
pedology
کودک شناسی
pediatrics
پزشکی کودک
babyish
کودک مانند
nursery
مهد کودک
kindergarten
باغ کودک
kidded
کودک بچه
kindergartens
باغ کودک
suckles
کودک شیرخوار
suckled
کودک شیرخوار
kidding
کودک بچه
kid
کودک بچه
infanticide
کودک کشی
nurseries
مهد کودک
suckle
کودک شیرخوار
pedometer
رشد سنج کودک
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
pedimeter
رشد سنج کودک
wolf child
کودک گرگ پرورده
problem child
کودک مشکل افرین
suckling
کودک شیر خوار
child abuse
بهره کشی از کودک
enelicomorphism
بزرگسال انگاری کودک
child rearing practices
شیوههای پرورش کودک
eros
صورت کودک بالدار
backward child
کودک عقب مانده
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
toddling
کودک تازه براه افتاده
babe
کودک شخص ساده و معصوم
toddle
کودک تازه براه افتاده
toddler
کودک تازه براه افتاده
toddled
کودک تازه براه افتاده
pedagogy
فن اموزش وپرورش کودک للگی
babes
کودک شخص ساده و معصوم
toddlers
کودک تازه براه افتاده
toddles
کودک تازه براه افتاده
childlike
ساده وبی الایش کودک مانند
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
nurser
شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.
من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com