Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
catch trial
کوشش مچ گیری
Other Matches
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
attempts
کوشش
work
کوشش
assays
کوشش
assay
کوشش
worked
کوشش
endeavor
کوشش
attempting
کوشش
attempted
کوشش
attempt
کوشش
effortless
بی کوشش
effortlessly
بی کوشش
trials
کوشش
endevour
کوشش
strugglingly
با کوشش
scrambling
کوشش
scrambles
کوشش
scrambled
کوشش
scramble
کوشش
muss
کوشش
stru gglingly
با کوشش
fist
کوشش
fists
کوشش
trial
کوشش
effort
کوشش
stretches
کوشش
conatus
کوشش
efforts
کوشش
agonism
کوشش
stretch
کوشش
stretched
کوشش
labored
زحمت کوشش
labor
زحمت کوشش
diligence
کوشش پیوسته
labors
زحمت کوشش
labors
کوشش کردن
labor
کوشش کردن
labour
زحمت کوشش
labour
کوشش کردن
labored
کوشش کردن
ineffectual struggle
کوشش بیهوده
diligency
کوشش پیوسته
strenuosity
کوشش بلیغ
assays
کوشش کردن
attempt
کوشش کردن
attempted
کوشش کردن
attempting
کوشش کردن
attempts
کوشش کردن
industriousness
سعی و کوشش
spasmodic efforts
کوشش متناوب
flash in the pan
کوشش بیهوده
steadily
باسعی و کوشش
tug
کشش کوشش
assay
کوشش کردن
tugged
کشش کوشش
trial and error
کوشش و خطا
tugging
کشش کوشش
tugs
کشش کوشش
inapplocation
دریغ از کوشش
lostlabour
کوشش بیهوده
to make an effort
کوشش کردن
slogging
کوشش سخت
strive
کوشش کردن
bend
کوشش کردن
strived
کوشش کردن
try
ازمون کوشش
striven
کوشش کردن
strives
کوشش کردن
striving
کوشش کردن
slog
کوشش سخت
try
کوشش کردن
tries
ازمون کوشش
tries
کوشش کردن
slogged
کوشش سخت
slogs
کوشش سخت
dead pull
کوشش بیهوده
to exert oneself
کوشش کردن
bustles
تقلا کوشش
bustled
تقلا کوشش
to bend effort
کوشش کردن
dead lift
کوشش بیهوده
all out
بامنتهای کوشش
bustle
تقلا کوشش
an abortive attempt
کوشش بیهوده
unsought
کوشش نشده ناخواسته
pegs
کوشش کردن درجه
hands down
بدون کوشش بسهولت
to run one's head aginst a w
کوشش بیفایده کردن
to break butterfly on wheel
کوشش بیهوده کردن
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
henpeck
کوشش درمداخلات جزئی
vicarious trial and error
کوشش و خطای نمادی
when it came to a push
چون هنگام کوشش
to pull at a pipe
با کوشش اب از لولهای کشیدن
peg
کوشش کردن درجه
to milk the ram
کوشش بیهوده کردن
strain
کوشش درد سخت
strain
کوشش زیاد کردن
strains
کوشش درد سخت
strains
کوشش زیاد کردن
agonistic
پهلوانی کوشش امیز
to endeavor after anything
در پی چیزی کوشش کردن
fizzle
کوشش مذبوحانه شکست
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
to beat the air
کوشش بیهوده کردن
try and came
کوشش کنید که بیائید
painstacking
زحمت سعی و کوشش
utmost
منتهای کوشش حداکثر
the utmost limits
دورترین منتهای کوشش
to strain every nerve
منتهای کوشش را بعمل اوردن
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to exhaust one's efforts
منتهای کوشش را بعمل اوردن
he did his utmost
نهایت کوشش را بعمل اوردن
conation
کوشش بدون هدف معین
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
trial and error learning
یادگیری از راه کوشش و خطا
to plough sands
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to guess at a riddle
کوشش درحل معمایی کردن
crawling
کوشش بازیگر در بردن توپ
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
to plough the sand
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to stain every nervers
منتهای کوشش خود را کردن
his severity relaxed
از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
to relax one's grasp
در کوشش خود سست شدن شل دادن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
i did my very best
منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to cultivate good manners
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to affect something
[cultivate for effect]
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to slog one's guts out
<idiom>
با کوشش سخت کار کردن
[اصطلاح]
spurted
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurt
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurts
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
spurting
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
to strain
کوشش سخت کردن
[برای رسیدن به هدف]
digamy
دو زن گیری دو شوهر گیری
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
puncher
مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour
با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
unearned increment
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
compression molding process
فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
point voting system
سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
futilitarian
کسی که معتقد است کوشش بشر بی فایده وبی نتیجه است
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
i attmpted to sing
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
struggling
تقلا کردن کوشش کردن
struggles
تقلا کردن کوشش کردن
struggled
تقلا کردن کوشش کردن
struggle
تقلا کردن کوشش کردن
make a push
کوشش کردن عجله کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
scorification
کف گیری
skimmed
کف گیری
biases
سو گیری
bias
سو گیری
recaptured
پس گیری
catch
بل گیری
lutation
گل گیری
recaptures
پس گیری
recapturing
پس گیری
luting
گل گیری
resumption
از سر گیری
monogyny
یک زن گیری
recapture
پس گیری
recature
پس گیری
dewatering
اب گیری
exorcisms
جن گیری
skims
کف گیری
exorcism
جن گیری
retractaion
پس گیری
skim
کف گیری
number dialling
شماره گیری
laxity
اسان گیری
subsumption
نتیجه گیری
complementation
متمم گیری
nitrification
نیتروژن گیری
nitrification
ازت گیری
cavil
خرده گیری
caviling
خرده گیری
caviled
خرده گیری
noise suppression
پارازیت گیری
backing up
پشتیبان گیری
palsy
زمین گیری
intussusception
در خود گیری
blank experiment
ازمایش مچ گیری
extrapolation
قیاس گیری
standardization
معیار گیری
invalidism
زمین گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com