Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
air tank
کپسول هوای غواصی
Search result with all words
k valve
شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
Other Matches
j valve
سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
diving
غواصی
skin diving
غواصی
skin-diving
غواصی
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
scuba diving
غواصی با وسایل
splash line
خط پریدن به اب در غواصی
splash line
خط شروع غواصی
swin fin
کفش غواصی
fin
کفش غواصی
seadopod
اطاقک غواصی
fins
کفش غواصی
dive
غواصی کردن
bootie
کفش غواصی
diving bell
الت غواصی
wet suits
لباس غواصی
wet suit
لباس غواصی
dry suit
لباس غواصی
dived
غواصی کردن
cachet
کپسول
capsules
کپسول
capsule
کپسول
snorkeling
غواصی بکمک لوله و ماسک
decompression diving
غواصی در عمق یا زمان معین
gas from cylinder
گاز کپسول
microphone button
کپسول میکروفون
theca
پوشش کپسول
microphone capsule
کپسول دهنی
gas bubbler
کپسول گاز
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
encapsulates
بصورت کپسول دراوردن
fire extinguishers
کپسول اتش نشانی
fire extinguisher
کپسول اتش نشانی
acapsular
بی حقه بدون کپسول
blasting cap
کپسول دمندگی یا اتشباری
encapsulate
بصورت کپسول دراوردن
encapsulating
بصورت کپسول دراوردن
spermatophore
کپسول یا کیسه منی
hand extinguisher
کپسول اتش نشانی
high pressure cylinder
کپسول فشار قوی
valve
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
valves
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
capsular
دارای خصوصیات کپسول مجوف
thecate
دارای پوشش کپسول دار
thecal
دارای پوشش کپسول دار
telephone transmitter
میکروفن تلفن کپسول دهنی
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
skip breathing
حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
buddy breathing
شرکت 2 نفر در یک کپسول هوا در زیر اب
prill
بصورت کپسول دراوردن سیال وجاری ساختن
septicidal
مربوط به کپسول میوه که ازطول خود شکفته شود
no decompression dive
غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
pyxidium
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
petticoatsfever
هوای زن
moist air
هوای تر
air blast
هوای دم
drippy
هوای گرفته
compressed air
هوای فشرده
circulationg air
هوای در گردش
carburetor air
هوای کاربراتور
heavy weather
هوای خراب
foul weather
هوای نامساعد
compressed air
هوای متراکم
dead air
هوای راکد
forced draft
هوای با فشار
exhaust air
هوای خروجی
emergency air
هوای اضطراری
foul weather
هوای خراب
out of door
در هوای ازاد
In the open air.
در هوای آزاد.
queen's weather
هوای باز
raininess
هوای بارانی
secondry air
هوای ثانویه
the open
هوای ازاد
temperate climate
اب و هوای معتدل
stable air
هوای پایدار
heavy weather
هوای طوفانی
hot blast
هوای دم داغ
humid air
هوای نمناک
humid air
هوای شرجی
intake air
هوای ورودی
liquid air
هوای مایع
low air pressure
فشار هوای کم
marine climate
اب و هوای دریایی
marsh malaria
هوای مردابی
swelter
هوای گرم
adverse weather
هوای نامساعد
agglutinant
هوای التیام
air breathing
هوای تنفسی
passion
هوای نفس
out of doors
در هوای ازاد
blast roasting
تشویه با هوای دم
air
هوای دم هوا
open air
در هوای ازاد
swelters
هوای گرم
aired
هوای دم هوا
broken weather
هوای بی قرار
airs
هوای دم هوا
sweltered
هوای گرم
gas bottle
سیلندر گاز کپسول گاز
liquid air
هوای مایع شده
heatwaves
موج هوای گرم
mouthguard
لوله هوای غواص
lowered
هوای گرفته وابری
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
heatwave
هوای گرم طولانی
lowering
هوای گرفته وابری
lowers
هوای گرفته وابری
dusk
هوای گرگ ومیش
ego trip
تسلیم به هوای نفس
ego trips
تسلیم به هوای نفس
heatwave
موج هوای گرم
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
liquid air container
مخزن هوای مایع
open exercise
ورزش در هوای ازاد
mouthpieces
لوله هوای غواص
tire pressure
فشار هوای لاستیک
warm front
جبهه هوای گرم
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
secondary airflow
جریان هوای فرعی
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
saturated air
هوای اشباع شده
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
torchlight
هوای گرگ ومیش
blast
هوای دم کوره بلند دم
blasts
هوای دم کوره بلند دم
mouthpiece
لوله هوای غواص
twilight
هوای گرگ ومیش
tire inflation
فشار هوای لاستیک
owl light
هوای گرگ و میش
lower
هوای گرفته وابری
out door court
زمین هوای ازاد
warm fronts
جبهه هوای گرم
heatwaves
هوای گرم طولانی
air compressor
هوای فشرده ساز
cooling air
هوای سرد کننده
fair weather
دارای هوای صاف
bleed air
هوای کمپرس شده
blow cold
هوای سرد دمیدن
cooling blower
دمنده هوای سرد
blow hot
هوای گرم دمیدن
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
forced draft
هوای تحت فشار
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
intake air
هوای مکیده شده
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
cold fronts
پیشان هوای سرد
free living
تسلیم هوای نفس
cold front
پیشان هوای سرد
effulge
برق هوای باز
cold front
جبهه هوای سرد
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
storm door
درب عایق هوای توفانی
terrestrial environment
وضع عوارض و اب و هوای زمین
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
caliduct
پخش کننده هوای گرم
sidewinder
موشک هوا به هوای سایدویندر
sensualize
پیروی از هوای نفس کردن
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
smog
هوای الوده به دود وبخار
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
thermostats
تنظیم کننده هوای سرد
thermostat
تنظیم کننده هوای سرد
air space
قشر هوای دیوار خالی
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
sensualist
پیرو هوای نفس واحساس
self will
خود رایی هوای نفس
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
brisk air
هوای خنک و فرح بخش
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
surfboat
قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
swim bladder
کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
The room is stuffy .
هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
genies
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
sparrow
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
sparrows
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com