Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (32 milliseconds)
English
Persian
penalised
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
Other Matches
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incriminates
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
to palm off as
قلمداد کردن
to describe as
قلمداد کردن
incriminating
مقصر قلمداد کردن
extenuate
کم ارزش قلمداد کردن
incriminated
مقصر قلمداد کردن
incriminate
مقصر قلمداد کردن
to set
ذیحق قلمداد کردن
pronounce quilty
مجرم قلمداد کردن
incriminates
مقصر قلمداد کردن
criminate
جانی قلمداد کردن
assign
قلمداد کردن اختصاص دادن
pass off
بخرج دادن قلمداد کردن
plead not guilty
خود رابیگناه قلمداد کردن
assigning
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigned
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns
قلمداد کردن اختصاص دادن
penalised
جریمه کردن
penalize
جریمه کردن
penalising
جریمه کردن
forfeits
جریمه کردن
penalises
جریمه کردن
forfeiting
جریمه کردن
penalizing
جریمه کردن
forfeited
جریمه کردن
penalizes
جریمه کردن
fine
جریمه کردن
finest
جریمه کردن
penalized
جریمه کردن
fined
جریمه کردن
sconce
جریمه کردن
forfeit
جریمه کردن
assesses
جریمه کردن ارزیابی
assessing
جریمه کردن ارزیابی
assess
جریمه کردن ارزیابی
assessed
جریمه کردن ارزیابی
mulct
عیب جریمه کردن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
finable
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
punitive
جزایی
penal
جزایی
criminal prosecution
تعقیب جزایی
criminal action
دعوی جزایی
retributive
متضمن مکافات جزایی
military justice
قوانین جزایی ارتش
punitive article
قوانین جزایی ارتش
punitory
کیفری
penal
کیفری
retributive
کیفری
retributory
کیفری
punitive
کیفری
pnitive
کیفری
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
the low of criminal procedure
قانون اصول محاکمات جزایی
criminals
جنایی کیفری
putative
قلمداد شده
criminal
جنایی کیفری
retribution
کیفری مجازاتی
criminal psychology
روانشناسی کیفری
the court penalized his act
دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
criminal responsibility
مسوولیت پذیری کیفری
absolution
منع تعقیب کیفری
law of criminal procedure
ائین دادرسی کیفری
penal code
مجموعه حقوق کیفری
principle of criminal procedure
ایین دادرسی کیفری
penal codes
مجموعه حقوق کیفری
he could p for an englishman
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
criminal proceedure code
قانون ایین دادرسی کیفری
canon low
هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
to be after somebody
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
qui tam action
دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
pseudoscience
مجموعه تئوریها وفرضیه هاوروشهایی که بغلط علمی قلمداد میگردند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
forfeiture
جریمه
response cost
جریمه
mulct
جریمه
forfeit
جریمه
sconce
جریمه
forfeiting
جریمه
fine
جریمه
forfeited
جریمه
penalty
جریمه
forfeits
جریمه
amercement
جریمه
penalties
جریمه
finest
جریمه
fined
جریمه
forfeit
جریمه دادن
penalties
تاوان جریمه
finable
جریمه بردار
mulct
جریمه دادن
pecuniary
جریمه دار
they mulcted him
او را جریمه کردند
liable to fine
مشمول جریمه
forfeits
جریمه دادن
forfoitable
جریمه بردار
backwardation
جریمه دیرکرد
forfeited
جریمه دادن
forfeiting
جریمه دادن
amerceable
قابل جریمه
surtax
جریمه مالیاتی
demurrage
جریمه تاخیر
forfeitable
مستوجب جریمه
penalty
تاوان جریمه
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
misconduct penalty
جریمه 01 دقیقه اخراج
penalty clause
ماده یا بند جریمه
part
[ial]
payment of a fine
پرداخت قسمتی از جریمه
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
penalty clauses
ماده یا بند جریمه
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surcharges
مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanction
مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharge
مبلغ جریمه نرخ اضافی
forfeiting
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
scot ant lot
جریمه یامالیات دسته جمعی
sanctioned
مجوز جریمه ضمانت اجرا
forfeits
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
sanctions
مجوز جریمه ضمانت اجرا
forfeited
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeit
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
sanctioning
مجوز جریمه ضمانت اجرا
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
liquidated damages
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to get off cheaply
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off easy
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off lightly
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
I went scot - free .
خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com