Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
pracitcable	گذار کردنی
Other Matches
wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
transition	گذار
transitions	گذار
over-	گذار
over	گذار
grounder	پایه گذار
impressionistic	برداشت گذار
pricer	قیمت گذار
zoogenic	بچه گذار
prizer	قیمت گذار
shelver	در قفسه گذار
shelver	در تاقچه گذار
legislative	قانون گذار
salver	مرهم گذار
legislator	قانون گذار
legislators	قانون گذار
grounder	کار گذار
graduator	درجه گذار
marker pen	علامت گذار
trend-setters	بدعت گذار
trend-setter	بدعت گذار
bypassing	کنار گذار
bypasses	کنار گذار
bypassed	کنار گذار
bypass	کنار گذار
salvers	مرهم گذار
accomodating	منت گذار
transit time	زمان گذار
tracklayer	ریل گذار
coder	رمز گذار
tracked layer	ریل گذار
spotter	خال گذار
crossing site	محل گذار
depositor	امانت گذار
tapper	توپی گذار
grader	نمره گذار
demographic transition	گذار جمعیت
differentiator	فرق گذار
discriminator	فرق گذار
encoder	رمز گذار
space bar	فاصله گذار
assessor	خراج گذار
punctuator	نقطه گذار
dotter	نقطه گذار
bailer	امانت گذار
bailor	امانت گذار
transition state	حالت گذار
transition period	دوره گذار
deepositor	ودیعه گذار
heretics	بدعت گذار
valuers	قیمت گذار
investors	سرمایه گذار
mortgagor	رهن گذار
lienee	وثیقه گذار
legislatrix	قانون گذار زن
legislatress	قانون گذار زن
legiskative	قانون گذار
blazer	علامت گذار
investor	سرمایه گذار
insured	بیمه گذار
marker	نشان گذار
markers	نشان گذار
handler	دسته گذار
handlers	دسته گذار
racer	مسابقه گذار
racers	مسابقه گذار
mark sense	نشان گذار
valuer	قیمت گذار
lowpass	پایین گذار
blazers	علامت گذار
legator	میراث گذار
contributory	خراج گذار
innovator	بدعت گذار
innovators	بدعت گذار
outdoor recreation	گشت و گذار
oviparous	تخم گذار
insurant	بیمه گذار
instaurator	بنیاد گذار
pawnor	رهن گذار
pledgor	رهن گذار
pledgor	وثیقه گذار
heretic	بدعت گذار
auctioneers	حراج گذار
auctioneer	حراج گذار
founder	بنیان گذار
foundered	بنیان گذار
foundering	بنیان گذار
founders	بنیان گذار
nomographer	قانون گذار
swindlers	کلاه گذار
swindler	کلاه گذار
dan layers	شناوه بویه گذار
dan runner	کشتی بویه گذار
subcaliber	تفنگ اثر گذار
net laying ship	کشتی تور گذار
mine layer	کشتی مین گذار
position control	پیچ مرکز گذار
miscreant	بدعت گذار خبیث
dot generator	مولد خال گذار
free capital	سرمایه گذار پولی
money lender	پول به بهره گذار
spacebar	کلید فاصله گذار
minelayer	کشتی مین گذار
depositor	ودیعه گذار مودع
minelayer	ناو مین گذار
uniparous	هر باریک تخم گذار
truster	ودیعه گذار اعتباردهنده
buoy tender	ناو بویه گذار
burst gate	لامپ پیام گذار
testator	شاهد میراث گذار
buoy tender	کشتی بویه گذار
rebuttable	رد کردنی
rebuttable	رو کردنی
doable	کردنی
forfoitable	گم کردنی
challengeable	رد کردنی
solvency	حل کردنی
confutable	رد کردنی
rejectable	رد کردنی
refutable	رد کردنی
discountable	کم کردنی
truster	باور کننده امانت گذار
pathfinders	هواپیمای علامت گذار مسیر
pathfinder	هواپیمای علامت گذار مسیر
spademan	نفر خرج گذار توپ
You are not pulling my leg , are you ?	نکند دار ؟ سر بسرم می گذار ؟
parentheses free nataton	نشان گذار بدون پرانتز
preachable	وعظ کردنی
partible	جدا کردنی
participable	شرکت کردنی
wadable	کپه کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
persuadable	وادار کردنی
persuasible	وادار کردنی
opposable	مخالفت کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
satisfiable	راضی کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
operable	عمل کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
predicable	اطلاق کردنی
violable	غصب کردنی
smokeable	دود کردنی
triable	ازمایش کردنی
subjugable	مطیع کردنی
spendable	خرج کردنی
spottable	پیدا کردنی
thinkable	فکر کردنی
steerable	هدایت کردنی
tameable	رام کردنی
tamable	رام کردنی
storable	انبار کردنی
surmountable	برطرف کردنی
suppressible	متوقف کردنی
supposable	فرض کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
smokable	دود کردنی
vindicable	حمایت کردنی
sinkable	نشست کردنی
fair game	مسخره کردنی
wettable	خیس کردنی
weighable	وزن کردنی
punishability	مجازات کردنی
quotable	نقل کردنی
tarnishable	کدر کردنی
receivable	دریافت کردنی
referable	مراجعه کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
relatable	نقل کردنی
repealable	لغو کردنی
resectable	قطع کردنی
wadable	توده کردنی
seizable	ضبط کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
subduable	مطیع کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
adoptable	اتخاذ کردنی
abolishable	منسوخ کردنی
enunciable	اعلام کردنی
assurable	بیمه کردنی
erasable	پاک کردنی
erectile	راست کردنی
dispensable	صرفنظر کردنی
escapable	فرار کردنی
excludable	محروم کردنی
notifiable	اخطار کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
extinguishable	خاموش کردنی
extraditable	تسلیم کردنی
farmable	زراعت کردنی
fellable	قطع کردنی
filterable	صافی کردنی
eliminable	بیرون کردنی
devisable	تعبیه کردنی
applicative	اعمال کردنی
compassable	احاطه کردنی
compellable	مجبور کردنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com