English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
Other Matches
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
dear bought جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
dear bought گران خرید
big ticket گران قیمت
high value گران قیمت
stock trading خرید و فروش سهام
brokerage کارمزد خرید سهام
investors کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
beyoned price بی قیمت بسیار گران بها
assays عیارگیری فلزات گران قیمت
assay عیارگیری فلزات گران قیمت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
It is too expensive for me to buy ( purchase ). برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
He bought them expensive presents, out of guilt. او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
a white elephant شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
take over bid پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
break in share prices کاهش قیمت سهام
specialties سهام با قیمت ویژه
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
mutual fund شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
closing prices قیمت سهام درپایان روز
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
buying price قیمت خرید
highest وسیله گران یا با کارایی بالا
highs وسیله گران یا با کارایی بالا
high وسیله گران یا با کارایی بالا
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
I wont buy it at this price . با این قیمت آنرا نخواهم خرید
bears سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bear سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
endear گران کردن
endears گران کردن
endeared گران کردن
dearest گران کردن
dearer گران کردن
dears گران کردن
dear گران کردن
operates به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
deferred share سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
gems سنگ گران بها جواهر نشان کردن
gem سنگ گران بها جواهر نشان کردن
bids خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
whack up تقسیم به سهام کردن
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
subscribes پذیره نویسی کردن سهام
subscribed پذیره نویسی کردن سهام
subscribing پذیره نویسی کردن سهام
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
subscribe پذیره نویسی کردن سهام
photographic dosimetry روش اندازه گیری میزان دوزاتمی جذب شده به وسیله افراد از روی عکس بدن انها
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
buys خرید کردن
buy خرید کردن
to make a purchase خرید کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
paintress زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
handle خرید و فروش کردن
overbuy در خرید افراط کردن
buy in advance پیش خرید کردن
shops کارخانه خرید کردن
handles خرید و فروش کردن
shopped کارخانه خرید کردن
purchases خرید خریداری کردن
purchased خرید خریداری کردن
purchase خرید خریداری کردن
shop کارخانه خرید کردن
lot integrity دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
notobranchiate در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
evaluate تقویم کردن قیمت کردن
evaluating تقویم کردن قیمت کردن
evaluates تقویم کردن قیمت کردن
evaluated تقویم کردن قیمت کردن
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
wet stowage نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
capital stock عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
freight وسیله حملی که ازنظر قیمت مناسب است ولی کند عمل میکند
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
valuing قیمت کردن
values قیمت کردن
value قیمت کردن
apprise قیمت کردن
apprises قیمت کردن
apprising قیمت کردن
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
overcharges در قیمت اجحاف کردن
overcharging در قیمت اجحاف کردن
overcharged در قیمت اجحاف کردن
overcharge در قیمت اجحاف کردن
appraisal تعیین قیمت کردن
cost قیمت گذاری کردن
appraisals تعیین قیمت کردن
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
stoporder دستورخرید یا فروش سهام بدلال سهام
stock dividend سهام صادره بابت سود سهام
lohmannizing غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
price setter قیمت وضع کردن در انحصار
overcharge قیمت اضافی غلو کردن
overcharges قیمت اضافی غلو کردن
price market وضع کردن قیمت در انحصار
overcharging قیمت اضافی غلو کردن
overcharged قیمت اضافی غلو کردن
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
price taker قیمت را داده شده فرض کردن
appraising تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
stock jobber محتکر سهام دلال سهام
share holder دارنده سهام صاحب سهام
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
rig the market با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
crane وسیله بلند کردن
craned وسیله بلند کردن
hoisted وسیله بلند کردن
provides وسیله فراهم کردن
provide وسیله فراهم کردن
runs کار کردن یک وسیله
power خاموش کردن یک وسیله
powered خاموش کردن یک وسیله
powering خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
run کار کردن یک وسیله
craning وسیله بلند کردن
hoist وسیله بلند کردن
hoists وسیله بلند کردن
cranes وسیله بلند کردن
synchronization عمل سنکرون کردن دو وسیله
belay وسیله پیچیدن محاط کردن
strickle وسیله تیز کردن داس
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
automatize خودکار کردن یک وسیله دستی
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
diddle تحریف کردن به وسیله داده
squilgee وسیله نظافت کردن کف ناو
diddled تحریف کردن به وسیله داده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com