English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English Persian
walk گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
walks گردش کردن پیاده رفتن
Other Matches
to take a walk گردش کردن یا رفتن
to go places گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
walkabouts گردش پیاده
walkabout گردش پیاده
walk گردش پیاده گردشگاه
walks گردش پیاده گردشگاه
walked گردش پیاده گردشگاه
to ride shanks's mare پیاده رفتن
to pad it پیاده رفتن
to pad the hoof پیاده رفتن
to pad aroad پیاده رفتن
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
to go on foot پیاده رفتن
go for a walk گردش رفتن
to go for a walk گردش رفتن
promenades گردش رفتن
to make an excursion به گردش رفتن
promenade گردش رفتن
shins پیاده وباسرعت رفتن
shin پیاده وباسرعت رفتن
mosey بحال گردش راه رفتن
moseyed بحال گردش راه رفتن
moseying بحال گردش راه رفتن
moseys بحال گردش راه رفتن
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
go places in pairs دوتا دوتا گردش رفتن
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disembark پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
unset پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
take down پیاده کردن
to be in a whirl گردش کردن
gander : گردش کردن
take a walk گردش کردن
to go for a stroll گردش کردن
promenades گردش کردن
to take a stroll گردش کردن
ganders : گردش کردن
promenade گردش کردن
to make an excursion گردش کردن
circulated گردش کردن
circulate گردش کردن
revolved گردش کردن
roved گردش کردن
revolve گردش کردن
itinerate گردش کردن
perambulating گردش کردن در
perambulates گردش کردن در
perambulated گردش کردن در
revolves گردش کردن
excurse گردش کردن
perambulate گردش کردن در
roam گردش کردن
roamed گردش کردن
roaming گردش کردن
rove گردش کردن
roves گردش کردن
roams گردش کردن
circulates گردش کردن
pad پیاده سفر کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pedestrianising پیاده روی کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismount پیاده کردن یا شدن
pedestrianized پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن مسیر
staking پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن نقشه
disassembly پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
dismantled پیاده کردن موتور
dosmount command فرمان پیاده کردن
dismantles پیاده کردن موتور
pads پیاده سفر کردن
dismantling پیاده کردن موتور
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
removable قابل سوار و پیاده کردن
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
movement گردش جابجا کردن تحرک
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
constitutionalize برای بهداشت مزاج گردش کردن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
tripped سفر کردن گردش کردن
trip سفر کردن گردش کردن
trips سفر کردن گردش کردن
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants کج رفتن کج کردن
slant کج رفتن کج کردن
slanted کج رفتن کج کردن
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
demonetization خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
to start [for] شروع کردن رفتن [به]
mopping up پاک کردن رفتن
to go on جلوتر رفتن سلوک کردن
to go along همراه رفتن همراهی کردن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
duck زیر اب رفتن غوض کردن
get on پیش رفتن کار کردن
ducks زیر اب رفتن غوض کردن
duckings زیر اب رفتن غوض کردن
ducked زیر اب رفتن غوض کردن
get off روانه کردن عقب رفتن از
to push off شروع کردن بیرون رفتن
set on پیش رفتن حمله کردن
pierces رخنه کردن فرو رفتن
pierce رخنه کردن فرو رفتن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com