Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
Other Matches
wagonette
گردونه چهار چرخه یک یا چنداسبه
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
four in hand
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
four cycle
چهار چرخه
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
landaulet n
گردونه کوچکی که پوششی دارد
cycle time
مدت چرخه زمان چرخه
Their birthdays are four days apart.
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
ballade
قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
consolidation
ادغام دو یاچند موسسه
ligature
دو یاچند حرف متصل بهم
merger
یکی شدن دو یاچند شرکت
mergers
یکی شدن دو یاچند شرکت
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
blocked
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
bloc
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
dogfight
جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dogfights
جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
blocs
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
carrousel
گردونه
rotors
گردونه
rotor
گردونه
porte cochere
در گردونه ور
drum
گردونه دوار
training gear
گردونه در سمت
locomobile
گردونه خودرو
pass
گردونه گدوک
activity wheel
گردونه فعالیت
motor cars
گردونه خودرو
turntables
صفحه گردونه
passes
گردونه گدوک
passed
گردونه گدوک
turntable
صفحه گردونه
elevator gear
گردونه در ارتفاع
knob
پیچ گردونه
gipsy
گردونه دوار
gipsy
گردونه هرزگرد
drummed
گردونه دوار
memory drum
گردونه یاد
trailer
یدک گردونه
knobs
پیچ گردونه
motor car
گردونه خودرو
trailers
یدک گردونه
pill box
قوطی گردونه کوچک
smoked drum
گردونه ثبت کننده
color wheel
گردونه رنگ امیزی
holding company
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
slug
جانور تنبل گردونه کندرو
slugged
جانور تنبل گردونه کندرو
flyers
درحال پرواز گردونه تیزرو
slugs
جانور تنبل گردونه کندرو
flyer
درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers
درحال پرواز گردونه تیزرو
flier
درحال پرواز گردونه تیزرو
zeeman
پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
bulb angle
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
ralliear
یکجور گردونه سبک دوچرخه وچهارنفری
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
traction engine
لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
traction engines
لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
porte cochere
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
him who
انرا که
kittereen
یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
landdau
یکجور گردونه چهارچرخه که پوشش ان دارای دو قسمت است
neither i or he sees it
نه من انرا می بینم نه او
i saw it
انرا دیدم
had searched
انرا می یافتید
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
lowlander
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
he sold the good ones
خوبهای انرا فروخت
give it a twist
انرا پیچ بدهید
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
give it a shake
انرا تکان دهید
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
i can make nothing of it
هیچ انرا نمیفهم
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
send it by post
با پست انرا بفرستید
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
lohmannizing
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
it mokes it yet easier
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
shearling
گوسفندی که یک بار پشم انرا
sculpsit
انرا تراشیده یاحجاری کرد
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
monocyle
یک چرخه
monocycle
یک چرخه
rotation
چرخه
tricycles
سه چرخه
cyclones
چرخه
cyclone
چرخه
velocipede
سه چرخه
trike
سه چرخه
tricycle
سه چرخه
cycles
چرخه
cycle
چرخه
cycled
چرخه
tricyclic
سه چرخه
water cycle
چرخه اب
hydrologic cycle
چرخه اب
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
ormer
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
execution cycle
چرخه اجرا
instruction cycle
چرخه دستورالعمل
duty cycle
چرخه کار
life cycle
چرخه دوام
cycles
چرخه زدن
cycled
چرخ چرخه
cycles
چرخ چرخه
execute cycle
چرخه اجرا
megacycle
میلیون چرخه
carnot cycle
چرخه کارنو
cycling
چرخه زنی
cycled
چرخه زدن
cardiac cycle
چرخه قلبی
design cycle
چرخه طراحی
display cycle
چرخه نمایش
major cycle
بزرگ چرخه
six by six
ماشین شش چرخه
cycle stealing
چرخه دزدی
cycle stealing
مدت چرخه
cycle time
مدت چرخه
cycles per second
چرخه در ثانیه
storage cycle
چرخه انباره
circulation of a vector
چرخه بردار
pedicab
سه چرخه پایی
machine cycle
چرخه ماشین
major cycle
چرخه بزرگ
cycle
چرخ چرخه
cycle
چرخه زدن
magnetic whirl
چرخه مغناطیسی
handlebar
دسته دو چرخه
biorhythm
چرخه زیستی
life-cycle
چرخه زندگی
search cycle
چرخه جستجو
cyclone
چرخه باد
tricar
اتومبیل سه چرخه
menstrual cycle
چرخه قاعدگی
cyclones
چرخه باد
tropical cyclone
چرخه استوایی
hz
چرخه درثانیه
life-cycles
چرخه زندگی
fetch cycle
چرخه واکشی
kilocycle
هزار چرخه
memory cycle
چرخه حافظه
megacycle
مگا چرخه
minor cycle
چرخه خرد
hertz
چرخه در ثانیه
minor cycle
خرد چرخه
activity cycle
چرخه فعالیت
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
data processing cycle
چرخه پردازش داده
citric acid cycle
چرخه سیتریک اسید
program development cycle
چرخه ایجاد برنامه
born haber cycle
چرخه بورن- هابر
gigacycle
هزار میلیارد چرخه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com