Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English
Persian
to starve into surrender
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
Other Matches
To submit something to someone.
چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
starve
گرسنگی دادن
famish
گرسنگی دادن
starved
گرسنگی دادن
starving
گرسنگی دادن
starves
گرسنگی دادن
hunger
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungers
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering
گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungered
گرسنگی دادن گرسنه شدن
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
render
تسلیم داشتن دادن
rendered
تسلیم داشتن دادن
renders
تسلیم داشتن دادن
yielded
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yields
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to feel
[a bit]
peckish
کمی حس گرسنگی کردن
consigned
تسلیم کردن
infeoff
تسلیم کردن
consigning
تسلیم کردن
betrays
تسلیم کردن
to deliver up
تسلیم کردن
to fork over
تسلیم کردن
give up
تسلیم کردن
submitting
تسلیم کردن
submitted
تسلیم کردن
betrayed
تسلیم کردن
hand on
تسلیم کردن
consigns
تسلیم کردن
submit
تسلیم کردن
to give in charge
تسلیم کردن
consign
تسلیم کردن
committing
تسلیم کردن
committed
تسلیم کردن
betraying
تسلیم کردن
submits
تسلیم کردن
hand over
تسلیم کردن
commit
تسلیم کردن
betray
تسلیم کردن
commits
تسلیم کردن
yield
تسلیم کردن یا شدن
to give up
تسلیم کردن امیدبریدن از
yields
تسلیم کردن یا شدن
yielded
تسلیم کردن یا شدن
betrays
تسلیم دشمن کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
betray
تسلیم دشمن کردن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
ceding
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
cedes
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
cede
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
hunger
گرسنگی
hungered
گرسنگی
hungers
گرسنگی
hungering
گرسنگی
starvation
گرسنگی
hungrily
با گرسنگی
esurience
گرسنگی
strave
از گرسنگی مردن
starving
از گرسنگی مردن
strave
گرسنگی خوردن
strave
گرسنگی کشیدن
He fainted from hunger.
از گرسنگی غش کردوافتاد
famish
گرسنگی کشیدن
starveling
گرسنگی خورده
hungrily
از روی گرسنگی
to starve to death
از گرسنگی مردن
starving
گرسنگی کشیدن
hungered
[arch]
حاکی از گرسنگی
hunger pangs
دردهای گرسنگی
hungrier
حاکی از گرسنگی
hungrier
دچار گرسنگی
starvation
گرسنگی کشیدن
ravenously
با گرسنگی زیاد
hunger drive
سائق گرسنگی
ravenousness
گرسنگی زیاد
ravenous hunger
گرسنگی زیاد
hungriest
دچار گرسنگی
hungriest
حاکی از گرسنگی
starves
از گرسنگی مردن
starves
گرسنگی کشیدن
starved
از گرسنگی مردن
starved
گرسنگی کشیدن
hungry
حاکی از گرسنگی
starve
از گرسنگی مردن
under the stimulus of hunger
از فشار گرسنگی
starve
گرسنگی کشیدن
hungry
دچار گرسنگی
hungered
[arch]
گرسنگی نما
sensation of hunger
احساس گرسنگی
belly pinched
گرسنگی خورده
patience of hunger
تاب گرسنگی
patience of hunger
طاقت گرسنگی
bulimy
ناخوشی گرسنگی
a pang of hunger
احساس ناگهانی گرسنگی
many d. of hunger
بسیاری از گرسنگی می میرند
to be reduced to starvation
اجبارا گرسنگی کشیدن
hungriest
گرسنگی اور حریص
hungry
گرسنگی اور حریص
hunger pain
درد گرسنگی
[پزشکی]
hungered
[arch]
گرسنگی اور خشک
i am famishing
از گرسنگی دارم می میرم
to die of hunger
[thirst]
از گرسنگی
[تشنگی]
مردن
hungrier
گرسنگی اور حریص
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
We suffered hunger for a few days .
چند روز گرسنگی کشیدیم
I feel faint with hunger.
از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
iam not patient of hunger
من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
The soldiers died from illness and hunger.
سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
Do you feel hungry?
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I've got the munchies.
یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
hunger osteopathy
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
acoria
مرض گرسنگی داء الجوع
I'm not a bit hungry.
یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
Hunger begets crime.
گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
I'm starving
[to death]
.
از گرسنگی دارم میمیرم.
[اصطلاح مجازی]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
surrenders
تسلیم
liveries
تسلیم
resign
تسلیم
surrendered
تسلیم
deliveries
تسلیم
deference
تسلیم
livery
تسلیم
compromis
تسلیم
surrender
تسلیم
non resistance
تسلیم
renditions
تسلیم
resigns
تسلیم
submission
تسلیم
resignation
تسلیم
compliance
تسلیم
resignations
تسلیم
delivery
تسلیم
consignation
تسلیم
rendition
تسلیم
capitulation
تسلیم
self submission
تسلیم
surrendering
تسلیم
quietism
تسلیم
time yield limit
حد تسلیم زمانی
time yield
تسلیم زمانی
pushover
زود تسلیم
resignedly
با تسلیم به قضا
obeys
تسلیم شدن
irrefragable
تسلیم نشدنی
unrelenting
تسلیم نشدنی
prehension
گرفتن تسلیم
quitting
تسلیم شدن
surrenders
تسلیم شدن
acquiescently
از روی تسلیم
throw in the towel
<idiom>
تسلیم شدن
give in
تسلیم شدن
inexorable
تسلیم نشدنی
to give in
تسلیم شدن
to give ground
تسلیم شدن
obeying
تسلیم شدن
delivering
تحویل تسلیم
yielding
تسلیم شدن
extraditable
تسلیم کردنی
tap out
تسلیم شدن
acquiescing
تسلیم شدن
Unconditional surrender.
تسلیم بلاشرط
lodgement
تسلیم عرضحال
acquiesced
تسلیم شدن
self surrender
تسلیم نفس
give oneself up
<idiom>
تسلیم شدن
obeyed
تسلیم شدن
to put by
تسلیم نشدن
acquiesce
تسلیم شدن
recreant
تسلیم شونده
obey
تسلیم شدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com