English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English Persian
to smell out گرفتن وپیدا کردن
Other Matches
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
strike root ریشه کردن گرفتن
obtained فراهم کردن گرفتن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
circled گرفتن احاطه کردن
circle گرفتن احاطه کردن
fogs تیره کردن مه گرفتن
circles گرفتن احاطه کردن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
circling گرفتن احاطه کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
hold جا گرفتن تصرف کردن
engage گرفتن استخدام کردن
engages گرفتن استخدام کردن
educe گرفتن استخراج کردن
fog تیره کردن مه گرفتن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
hug بغل کردن محکم گرفتن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
to go to school to یاد گرفتن یا تقلید کردن از
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
secures تصرف کردن گرفتن هدف
secure تصرف کردن گرفتن هدف
to get to شروع کردن دست گرفتن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
holds دریافت کردن گرفتن توقف
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
hold دریافت کردن گرفتن توقف
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
embed دور گرفتن جاسازی کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
embeds دور گرفتن جاسازی کردن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimate غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates غلو کردن دست بالا گرفتن
takle به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
track down a person رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimating غلو کردن دست بالا گرفتن
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttled جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
This is plain highway robbery . این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
fishes ماهی صید کردن ماهی گرفتن
sail into به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
fished ماهی صید کردن ماهی گرفتن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
fish ماهی صید کردن ماهی گرفتن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
frame قاب کردن قاب گرفتن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com