Dictiornary-Farsi | گرفته شده بودم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
i had been caught	گرفته شده بودم


Other Matches

i had scarely arrived	تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
patinated	جرم گرفته کبره گرفته
was:iwas	من بودم
i was up late last night	بودم
i was under his roof	او بودم
i was under his roof	مهمان او بودم
i passed an uneasy night	ناراحت بودم
i was in the garden	در باغ بودم
if i were	اگر من بودم
i was on the watch for it	مراقب ان بودم
i was absent for a while	یک مدتی غایب بودم
i was about to go	در شرف رفتن بودم
were i in his skin	اگر بجای او بودم
i would i were a child	ای کاش بچه بودم
i wish i were	کاش من مرغی بودم
I was so tired that …	آنقدر خسته بودم که ...
i was under theimpression that	به این عقیده بودم که ...
had i seen him	اگر من او را دیده بودم
the wall	پشت دیوارایستاده بودم
i was in an awkword p	بد جوری گیر کرده بودم
I had no choice ( alternative ) but to marry her .	محکوم بودم که با اوازدواج کنم
I wish I were rich .	کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness	خودم شاهد قضیه بودم
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
If I were in your place. . .	اگر بجای شما بودم …
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.	مگر کف دستم را بو کرده بودم.
I was waist deep in water .	با کمر درآب فرورفته بودم
I told you , didnt I ?	من که بتو گفتم ( گفته بودم )
I was sound asleep when he knocked.	وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I was an eye witness to what happened.	من حاضر وناظر وقا یع بودم
I happened to be there when ….	اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
If I were you. IF I were in your shoes.	اگر جای شما بودم
were i in your place	اگر جای شما بودم
if i were you	اگر من جای شما بودم
in my raw youth	در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
he undid what i had done	انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i was the second to speak	دومین کسی که سخن گفت من بودم
u.sings[ and+]	با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
I was up all night in my bed.	من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
i was not my self	از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.	من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
I have been deceived in you .	درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was absolutely infuriated.	کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
effluvium	پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
rancid	بو گرفته
fustier	بو گرفته
gruff	گرفته
clouded	گرفته
bunged up	قی گرفته
fogbound	مه گرفته
dulls	گرفته
dulling	گرفته
dullest	گرفته
duller	گرفته
dull	گرفته
low-spirited	گرفته
low spirited	گرفته
fusty	بو گرفته
fustiest	بو گرفته
muggy	گرفته
muzzy	گرفته
darksome	گرفته
comate	مه گرفته
air less	گرفته
heartsore	دل گرفته
hoarsest	گرفته
choky	گرفته
hoarser	گرفته
chock full	گرفته
sombrous	گرفته
uptight	گرفته
brumous	مه گرفته
mistful	مه گرفته
dulled	گرفته
folded in mist	مه گرفته
addicted	خو گرفته
pokey	گرفته
hoarse	گرفته
accustomed	خو گرفته
thickest	گرفته
thicker	گرفته
thick	گرفته
adopted	گرفته
airless	گرفته یا دم کرده
verminous	شپش گرفته
began	دست گرفته
poky	گرفته دلگیر
to d. itself	گرفته شدن
drippy	هوای گرفته
cerated	موم گرفته
tristful	گرفته محزون
triste	گرفته محزون
rainy	تر رگبار گرفته
derivative	گرفته شده
i have a secure grasp of it	انرا گرفته ام
mity	کزم گرفته
caught	گرفته شده
smoky	دود گرفته
divorcees	زن طلاق گرفته
aeruginous	زنگ گرفته
divorcee	زن طلاق گرفته
pokiest	گرفته دلگیر
pokier	گرفته دلگیر
Are you kidding ? Are you being funny?	شوخیت گرفته ؟
blear	گرفته وتاریک
blear eyes	چشمان قی گرفته
hoarsely	بطور گرفته
derivatives	گرفته شده
addict	خو گرفته معتاد
reposing upon	قرار گرفته بر
dull	کندشدن گرفته
dulled	کندشدن گرفته
duller	کندشدن گرفته
dullest	کندشدن گرفته
dulls	کندشدن گرفته
rheumatic	رماتیسم گرفته
eerie	ترساننده گرفته
mistful	میغ گرفته
measly	کرم گرفته
maggoty	کرم گرفته
wont	خو گرفته عادت
filmier	غبار گرفته
filmiest	غبار گرفته
filmy	غبار گرفته
solemn	گرفته موقرانه
medalled	مدال گرفته
on the panel	جزوصورت گرفته
resolved that ......	تصمیم گرفته شد که
dulling	کندشدن گرفته
fond	انس گرفته
fonder	انس گرفته
fondest	انس گرفته
patinous	کبره گرفته
leaded	سرب گرفته
addicts	: خو گرفته معتاد
patinated	زنگار گرفته
in mourning	چرک گرفته
cut nails	ناخنهای گرفته یا چیده
my time is occupied	وقتم گرفته است
mucid	بوزک زده بو گرفته
foul house	چشمی گرفته لنگر
She was depressed.	دلش گرفته بود
putrid flesh	گوشت گندیده یا بو گرفته
skim milk	شیرخامه گرفته ورقیق
patinous	زنگارگرفته جرم گرفته
to be tuned in to a channel	کانالی را گرفته باشند
malty	خو گرفته به ابجو خوری
sultrily	بطور دم گرفته یا گرم
AC	گرفته شده است
followed by <adj.>	دنباله گرفته شده با
mossy	خزه گرفته باتلاقی
included	دور گرفته شده
underlying	در زیر قرار گرفته
lowering	هوای گرفته وابری
lowered	هوای گرفته وابری
lower	هوای گرفته وابری
skims	شیر خامه گرفته
skimmed	شیر خامه گرفته
skim	شیر خامه گرفته
low-key	دارای صدای گرفته
low key	دارای صدای گرفته
He was choking .	گلویش گرفته بود
in contemplation	درنظر گرفته شده
My left leg is in plaster .	پای چپ؟ را گچ گرفته اند
lowers	هوای گرفته وابری
assumed	بخود گرفته عاریتی
lour	گرفته شدن عبوس
game	شکار گرفته شده
funky	بوی ناه گرفته
skimmed milk	شیرخامه گرفته ورقیق
lour	هوای گرفته وابریwerewolf
nidicolous	در اشیانه قرار گرفته
he drives a roaring trade	کارش خوب گرفته است
semidiurnal	در نصف روز انجام گرفته
tried	در محک ازمایش قرار گرفته
hard bitten	سخت گاز گرفته شده
captured material	وسایل گرفته شده از دشمن
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
blighted	زنگ زده شپشه گرفته
throatier	دارای صدای گرفته وخشن
throatiest	دارای صدای گرفته وخشن
throaty	دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers	خطرها ما را فرا گرفته اند
integrated intensity	شدت انتگرال گرفته شده
applique	مورد استفاده قرار گرفته
designed	در نظر گرفته شده مخصوص
oppressed	تحت ستم قرار گرفته
bloods hot eyes	چشمان قرمز و خون گرفته
woofer	دارای صدای کوتاه و گرفته
capsulate	درمحفظه یاحفره قرار گرفته
she had him in her pocket	خوب جلوش را گرفته بود
jugate	روی هم قرار گرفته جفت
parrot learned	طوطی وار یاد گرفته
borrowed money	پول قرض گرفته شده
weanling	کودک تازه از شیر گرفته
subereous	از چوب پنبه گرفته شده
pokerface	قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
it follows necessarily that	ناچار این نتیجه گرفته میشود