Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
sweating heat
گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
Other Matches
brazing
لحیم کاری لحیم مسی
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
soldring iron
هویه لحیم کاری
soldering irons
هویه لحیم کاری
soldering fluid
مایع لحیم کاری
soldering blowpipe
چراغ لحیم کاری
soldering iron
هویه لحیم کاری
solderable
قابل لحیم کاری
lead tin solder
قلع لحیم کاری
induction brazing
لحیم کاری القائی
dip brazing
لحیم کاری غوطهای
hatchat soldering copper
هویه لحیم کاری چکشی
soldering flux
گداز اور لحیم کاری
blow torch
چراغ لحیم کاری
[ابزار]
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
solders
لحیم
soldering
لحیم
solder
لحیم
solderer
لحیم گر
brazer
لحیم گر
soldered
لحیم
solders
لحیم کردن
solder
لحیم کردن
soldering
لحیم کردن
soft solder
لحیم قلع
soldered
لحیم کردن
gold solder
لحیم طلا
sweats
لحیم کردن
sweating
لحیم کردن
brazing
لحیم برنجی
braze
لحیم کردن
hard solder
لحیم برنجی
hard solder
لحیم سخت
joint space
محل لحیم
tin solder
لحیم قلع
zigzag soldering
لحیم دندانه
sweat
لحیم کردن
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
rosin core solder
لحیم با مغز کولوفان
dip braze
لحیم کردن غوطهای
solderless connection
اتصال بدون لحیم
insulating
سیم را لحیم کردن
insulates
سیم را لحیم کردن
insulate
سیم را لحیم کردن
solders
لحیم کردن جوش دادن
solder
لحیم کردن جوش دادن
soldering
لحیم کردن جوش دادن
soldered
لحیم کردن جوش دادن
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
heat of combustion
گرمای احتراق
heat of condensation
گرمای میعان
radiant heat
گرمای تابنده
phlogosis
گرمای سوزنده
thermonuclear
گرمای هستهای
heat of formation
گرمای تشکیل
latent heat
گرمای نهان
paradoxical warmth
گرمای تناقضی
heat of vaporization
گرمای تبخیر
wash heat
گرمای جوش
heat of activation
گرمای فعالسازی
sensible heat
گرمای محسوسه
expansion heat
گرمای واتنش
heat of combustion
گرمای سوختن
genial heat
گرمای ملایم
equiviscous temperature
گرمای لزوجت
heat of evaporation
گرمای تبخیر
latent heat of sublimation
گرمای تصعید
heat of transformation
گرمای تحول
heat value
گرمای سوختن
heat value
گرمای احتراق
heating value
گرمای سوختن
heating value
گرمای احتراق
high or low temperature
گرمای زیادیاکم
maturing heat
گرمای گیرش
cinder heat
گرمای شلاکه
boiling heat
گرمای جوشش
specific heat
گرمای ویژه
integral heat of solution
گرمای کل انحلال
total heat of solution
گرمای کل انحلال
heat of transformation
گرمای تبدیل
heat of reaction
گرمای واکنش
heat of ionization
گرمای یونش
heat of hydration
گرمای ابش
heat of fusion
گرمای ذوب
latent heat of fusion
گرمای ذوب
heat of solidification
گرمای انجماد
heat of solution
گرمای انحلال
heat of sunlimation
گرمای تصعید
molar heat of condensation
گرمای مولی میعان
molar heat of combusion
گرمای مولی احتراق
latent heat of fusion
گرمای نهان ذوب
differential heat of solution
گرمای انحلال تفاضلی
molar specific heat
گرمای ویژه مولی
heat of fusion
گرمای نهان ذوب
latent heat of sublimation
گرمای نهان تصعید
latent heat of varporization
گرمای نهان تبخیر
heat of sunlimation
گرمای نهان تصعید
waste heat
گرمای تلف شده
molar heat of crystallization
گرمای مولی تبلور
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
molecular specific heat
گرمای ویژه مولی
generated heat
گرمای تولید شده
molar heat of vaporization
گرمای مولی تبخیر
molar heat of sublimation
گرمای مولی تصعید
molar heat of solution
گرمای مولی انحلال
molar heat of fusion
گرمای مولی ذوب
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
phosphoresce
بدون گرمای محسوس
pyrometer
الت سنجش گرمای زیاد
incandesce
از گرمای زیاد سفید شدن
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
law of additivity of reaction heat
قانون جمع پذیری گرمای واکنش
to take one's temperature
درجه گرمای کسیراسنجیدن نبض کسیرادیدن
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
thermoelectrometer
الت سنجش جریان یزق ازروی گرمای ان
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
isothermal line
خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isocheim
خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسطانهادرزمستان ...داده میشود
isotherm
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
dielectric heating
گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isotheral line
خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
burn out
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
air cooled engine
موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
cylinder baffles
صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
diesel ramjet
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
straighter
مستقیم
on line
مستقیم
straightest
مستقیم
first-hand
مستقیم
firsthand
مستقیم
straight
مستقیم
directed
مستقیم
directs
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
levels
مستقیم
attributive
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
upstanding
مستقیم
straight line
مستقیم
bee line
خط مستقیم
right
مستقیم
beeline
خط مستقیم
righted
مستقیم
levelled
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
straightish
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
righting
مستقیم
straight line
خط مستقیم
dressing
مستقیم کنی
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct observation
دیدبانی مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
intuition
درک مستقیم
intuitions
درک مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
hotter
خط تلفن مستقیم
straight position
فرم مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
backstair
غیر مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
straight line
دارای خط مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
direct current
جریان مستقیم
straight
قسمت مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
d.c
جریان مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com