English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
sweating heat گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
Other Matches
brazing لحیم کاری لحیم مسی
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
soldring iron هویه لحیم کاری
soldering irons هویه لحیم کاری
soldering fluid مایع لحیم کاری
soldering blowpipe چراغ لحیم کاری
soldering iron هویه لحیم کاری
solderable قابل لحیم کاری
lead tin solder قلع لحیم کاری
induction brazing لحیم کاری القائی
dip brazing لحیم کاری غوطهای
hatchat soldering copper هویه لحیم کاری چکشی
soldering flux گداز اور لحیم کاری
blow torch چراغ لحیم کاری [ابزار]
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
solders لحیم
soldering لحیم
solder لحیم
solderer لحیم گر
brazer لحیم گر
soldered لحیم
solders لحیم کردن
solder لحیم کردن
soldering لحیم کردن
soft solder لحیم قلع
soldered لحیم کردن
gold solder لحیم طلا
sweats لحیم کردن
sweating لحیم کردن
brazing لحیم برنجی
braze لحیم کردن
hard solder لحیم برنجی
hard solder لحیم سخت
joint space محل لحیم
tin solder لحیم قلع
zigzag soldering لحیم دندانه
sweat لحیم کردن
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
rosin core solder لحیم با مغز کولوفان
dip braze لحیم کردن غوطهای
solderless connection اتصال بدون لحیم
insulating سیم را لحیم کردن
insulates سیم را لحیم کردن
insulate سیم را لحیم کردن
solders لحیم کردن جوش دادن
solder لحیم کردن جوش دادن
soldering لحیم کردن جوش دادن
soldered لحیم کردن جوش دادن
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
heat of combustion گرمای احتراق
heat of condensation گرمای میعان
radiant heat گرمای تابنده
phlogosis گرمای سوزنده
thermonuclear گرمای هستهای
heat of formation گرمای تشکیل
latent heat گرمای نهان
paradoxical warmth گرمای تناقضی
heat of vaporization گرمای تبخیر
wash heat گرمای جوش
heat of activation گرمای فعالسازی
sensible heat گرمای محسوسه
expansion heat گرمای واتنش
heat of combustion گرمای سوختن
genial heat گرمای ملایم
equiviscous temperature گرمای لزوجت
heat of evaporation گرمای تبخیر
latent heat of sublimation گرمای تصعید
heat of transformation گرمای تحول
heat value گرمای سوختن
heat value گرمای احتراق
heating value گرمای سوختن
heating value گرمای احتراق
high or low temperature گرمای زیادیاکم
maturing heat گرمای گیرش
cinder heat گرمای شلاکه
boiling heat گرمای جوشش
specific heat گرمای ویژه
integral heat of solution گرمای کل انحلال
total heat of solution گرمای کل انحلال
heat of transformation گرمای تبدیل
heat of reaction گرمای واکنش
heat of ionization گرمای یونش
heat of hydration گرمای ابش
heat of fusion گرمای ذوب
latent heat of fusion گرمای ذوب
heat of solidification گرمای انجماد
heat of solution گرمای انحلال
heat of sunlimation گرمای تصعید
molar heat of condensation گرمای مولی میعان
molar heat of combusion گرمای مولی احتراق
latent heat of fusion گرمای نهان ذوب
differential heat of solution گرمای انحلال تفاضلی
molar specific heat گرمای ویژه مولی
heat of fusion گرمای نهان ذوب
latent heat of sublimation گرمای نهان تصعید
latent heat of varporization گرمای نهان تبخیر
heat of sunlimation گرمای نهان تصعید
waste heat گرمای تلف شده
molar heat of crystallization گرمای مولی تبلور
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
molecular specific heat گرمای ویژه مولی
generated heat گرمای تولید شده
molar heat of vaporization گرمای مولی تبخیر
molar heat of sublimation گرمای مولی تصعید
molar heat of solution گرمای مولی انحلال
molar heat of fusion گرمای مولی ذوب
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
phosphoresce بدون گرمای محسوس
pyrometer الت سنجش گرمای زیاد
incandesce از گرمای زیاد سفید شدن
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
law of additivity of reaction heat قانون جمع پذیری گرمای واکنش
to take one's temperature درجه گرمای کسیراسنجیدن نبض کسیرادیدن
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
thermoelectrometer الت سنجش جریان یزق ازروی گرمای ان
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
isothermal line خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isocheim خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسطانهادرزمستان ...داده میشود
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
dielectric heating گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
isotheral line خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
air cooled engine موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
straighter مستقیم
on line مستقیم
straightest مستقیم
first-hand مستقیم
firsthand مستقیم
straight مستقیم
directed مستقیم
directs مستقیم
level مستقیم
leveled مستقیم
direct <adj.> مستقیم
levels مستقیم
attributive مستقیم
straight line code کد مستقیم
upstanding مستقیم
straight line مستقیم
bee line خط مستقیم
right مستقیم
beeline خط مستقیم
righted مستقیم
levelled مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
straightish مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
righting مستقیم
straight line خط مستقیم
dressing مستقیم کنی
Go straight ahead. مستقیم بروید.
direct observation دیدبانی مستقیم
through call مکالمه مستقیم
hottest خط تلفن مستقیم
hot خط تلفن مستقیم
line storm طوفان مستقیم
intuition درک مستقیم
intuitions درک مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
hotter خط تلفن مستقیم
straight position فرم مستقیم
aright مستقیم مستقیما
backstair غیر مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
straightening flute drill مته مستقیم
straighter قسمت مستقیم
ambagious غیر مستقیم
as the crow files بخط مستقیم
air line خط مستقیم هوایی
straight line دارای خط مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
straight edge لبه مستقیم
direct current جریان مستقیم
straight قسمت مستقیم
straightest قسمت مستقیم
indirect غیر مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
d.c. جریان مستقیم
d.c جریان مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com