Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
city article
گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
Other Matches
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
staffer
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffers
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
report generator
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator
گزارش زایی گزارش گیری
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
newspaper
روزنامه
journals
روزنامه
papers
روزنامه
papered
روزنامه
paper
روزنامه
papering
روزنامه
journal
روزنامه
newspapers
روزنامه
the daily paper
روزنامه
daily news paper
روزنامه یومیه
day book
دفتر روزنامه
daybook
دفتر روزنامه
paper boys
روزنامه رسان
logbook
روزنامه دریاپیمایی
paper boys
روزنامه فروش
paper boy
روزنامه رسان
paper boy
روزنامه فروش
local paper
روزنامه محلی
journals
دفتر روزنامه
newsstand
روزنامه فروشی
newspapermen
روزنامه نگار
book of account
دفتر روزنامه
newsprint
طبع روزنامه
newspaperman
روزنامه فروش
publicists
روزنامه نگار
newspaperman
روزنامه نگار
news agent
روزنامه فروش
publicist
روزنامه نگار
column
ستون روزنامه
cutting
برش روزنامه
editor
سردبیر روزنامه
daily
روزنامه یومیه
dailies
روزنامه یومیه
newsmen
روزنامه فروش
journalism
روزنامه نگاری
news vendor
روزنامه فروش
gazetteer
روزنامه نویس
newsman
روزنامه فروش
columns
ستون روزنامه
newspaper columns
ستونهای روزنامه
sportswriter
خبرنگارورزشی روزنامه
official jurnal
روزنامه رسمی
official gazette
روزنامه رسمی
journal
دفتر روزنامه
journalists
روزنامه نگار
journalist
روزنامه نگار
newsprint
ماشین چاپ روزنامه
news-stands
جایگاه فروش روزنامه
name plates
نام و آرم روزنامه
news-stand
جایگاه فروش روزنامه
news stand
جایگاه فروش روزنامه
newspaperman
صاحب وگرداننده روزنامه
newspapermen
صاحب وگرداننده روزنامه
newspapers
روزنامه نگاری کردن
journals
دفتر روزنامه یکان
newspaper
روزنامه نگاری کردن
journalistic
وابسته به روزنامه و روزنامهنگاری
unit journal
دفتر روزنامه یکان
a newspaper's political affiliation
وابستگی سیاسی روزنامه ها
head line
عنوان سرصفحه روزنامه
newsstand
دکه روزنامه فروشی
news room
اطاق روزنامه خوانی
newsboy
پسر روزنامه فروش
gazette
مجله رسمی روزنامه
headliner
نویسنده سرمقاله روزنامه
intelligence journal
دفتر روزنامه اطلاعات
editoress
مدیره روزنامه یامجله
trade journal
روزنامه یا مجله بازرگانی
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
journal
دفتر روزنامه یکان
sales d.
دفتر فروش روزنامه
semi monthly
روزنامه یامجله دوهفتگی
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
he writes for the papers
برای روزنامه هامقاله مینویسد
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
editorial board
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
tabloids
روزنامه نیم قطع و مصور
tabloid
روزنامه نیم قطع و مصور
feuilleton
پاورقی قسمت پایین روزنامه
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
newsstand
دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
offprint
مقاله نقل شده از روزنامه یامجله
recitetion
گزارش شز
report generator
گزارش زا
reports
گزارش
report
گزارش
reported
گزارش
reportage
گزارش
account
گزارش
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
balaam
موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
tear sheet
قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
an open letter
نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
shirt-tail
اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
shirt-tails
اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
paragraphist
کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
itemizer
کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
feuilleton
کتاب یامقالهای که بصورت پاورقی در روزنامه چاپ شود
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
periodic report
گزارش دورهای
press report
گزارش خبری
management report
گزارش مدیریت
quarterly report
گزارش سه ماهه
report file
فایل گزارش
status report
گزارش وضعیت
subemit a report
گزارش دادن
submit a report
گزارش دادن
survey report
گزارش بازرسی
technical report
گزارش فنی
viva report
گزارش شفاهی
to give forth
گزارش دادن
turn in
<idiom>
گزارش دادن
visualreport
گزارش بصری
expertise
گزارش اهل فن
wrap up
گزارش خلاصه
situation report
گزارش وضعیت
school report
گزارش اموزشگاه
rpg
مولدبرنامه گزارش
report generation
تولید گزارش
report generator
مولد گزارش
report progarm generator
مولدبرنامه گزارش
report progarm generator
تولیدبرنامه گزارش
report program
برنامه گزارش
report writer
گزارش نویسی
report writer
نویسنده گزارش
reportable
گزارش دادنی
viva voting
گزارش شفاهی
accident reporting
گزارش حادثه
action
گزارش وضع
logs
گزارش سفرهواپیما
log
گزارش سفرهواپیما
detailed report
گزارش مشروح
annual report
گزارش سالانه
reports
گزارش دادن به
reports
گزارش دادن
reported
گزارش دیدبانی
reported
گزارش دادن به
reported
گزارش دادن
actions
گزارش وضع
command report
گزارش فرماندهی
story
روایت گزارش
reports
گزارش دیدبانی
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
commentary
گزارش رویداد
commentaries
گزارش رویداد
annual report
گزارش سالیانه
journals
گزارش روزانه
journal
گزارش روزانه
blue bark
گزارش حرکت
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
report
گزارش دیدبانی
bruit
گزارش سروصدا
hot report
گزارش مهم
flash report
گزارش انی
internal report
گزارش داخلی
returns
گزارش دادن
returning
گزارش رسمی
returning
گزارش دادن
returned
گزارش رسمی
returned
گزارش دادن
return
گزارش رسمی
return
گزارش دادن
returns
گزارش رسمی
final report
گزارش نهایی
report
گزارش دادن به
error report
گزارش خطا
account
اهمیت گزارش
report
گزارش دادن
edit line
خط گزارش وضعیت
minute
گزارش وقایع
advertorial
تبلیغ در مجله یا روزنامه که به شکل مقاله معمولی به نظر می رسد
super visum corporis
گزارش معاینه جسد
reportedly
طبق گزارش یا شایعه
log
گزارش سفرنامه کشتی
hearings
رسیدگی بمحاکمه گزارش
call-ups
دستور ارسال گزارش
call-up
دستور ارسال گزارش
bills
گزارش جریان دعوی
to report
[to a body]
گزارش دادن
[به اداره ای]
According to the riport .
بقرار این گزارش
call up
دستور ارسال گزارش
to give an account of
گزارش و توضیح دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com