English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
Other Matches
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
synchroreceiver دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
automatic error correction تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
submachinegun مسلسل خودکار یانیمه خودکار
automatic check کنترل خودکار بررسی خودکار
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
automatic خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatics خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
aided tracking سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
develops گسترش
developments گسترش
dispersal گسترش
deploys گسترش
spread گسترش
promotions گسترش
development گسترش
expanse گسترش
expanses گسترش
expansion گسترش
deploying گسترش
deploy گسترش
propagation گسترش
spreads گسترش
promotion گسترش
extensions گسترش
develop گسترش
deployment گسترش
extension گسترش
line of deployment خط گسترش
deploy گسترش یافتن
image speard گسترش تصویر
widening of market گسترش بازار
prompt deployment گسترش مناسب
prompt deployment گسترش فوری
accruing گسترش یافتن
job enlargement گسترش شغلی
extensibility گسترش پذیری
vertical expansion گسترش عمودی
generations افرینش گسترش
widening of capital گسترش سرمایه
generation افرینش گسترش
expansion path مسیر گسترش
flank development گسترش جناحی
expansible گسترش پذیر
path of expansion مسیر گسترش
sign extension گسترش علامت
accrue گسترش یافتن
accrues گسترش یافتن
develops گسترش وضعیت
expansion گسترش توسعه
bank expansion گسترش بانکی
to develop [into] گسترش دادن [به]
to grow [into] گسترش دادن [به]
wide-angle عدسی گسترش
wide angle عدسی گسترش
abroad گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
spread گسترش یافتن
outspread گسترش یافتن
spreads گسترش یافتن
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployment تفرقه گسترش
circumfuse گسترش یافتن
deploys گسترش یافتن
eco development بوم گسترش
to unfold گسترش دادن
develop گسترش دادن
develop گسترش وضعیت
expansion گسترش انبساط
deployed گسترش یافته
disposition ارایشات گسترش
credit expansion گسترش اعتبار
deployment diagram دیاگرام گسترش
deployment diagram طرح گسترش
develops گسترش دادن
development plan طرح گسترش
deploying گسترش یافتن
growth company شرکت در حال گسترش
elater خاصیت انبساط و گسترش
expanding industry صنعت در حال گسترش
bank development گسترش شبکه بانکی
flare angle زاویه گسترش یا گشادگی
dispersion تفرقه گسترش یکان
relocation تجدید گسترش دادن
generates گسترش یافتن افریدن
to spread [across] [over] گسترش یافتن [سرتاسر]
generated گسترش یافتن افریدن
space گسترش دادن متن
redeployment گسترش مجدد دادن
generate گسترش یافتن افریدن
generating گسترش یافتن افریدن
spaces گسترش دادن متن
redeployment تجدید گسترش کردن
link encryption خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
expandable آنچه قابل گسترش باشد
extensible آنچه قابل گسترش است
spread بسط وتوسعه یافتن گسترش
spreads بسط وتوسعه یافتن گسترش
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
open ranks گسترش باز درسواره نظام
expansion توسعه گسترش دادن کشیدن
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
breeding ground محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
extends قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extending قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extend قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
basic plus نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic toss روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
automatic coding برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
EEMS در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
scalable software برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
autonomic خودکار
automatic خودکار
auyomated خودکار
mechnical خودکار
preset خودکار
automatics خودکار
automatic pipet پی پت خودکار
ball pens خودکار ها
ballpens خودکار ها
automaticity خودکار
self-starter خودکار
self-starters خودکار
automatous خودکار
unattended خودکار
ballpoints خودکار ها
automotive خودکار
pen خودکار
self acting خودکار
ballpoint pens خودکار ها
unmanned خودکار
secure hypertext transfer protocol گسترش پروتکل ارسالی HTTP که امکان وجود یک بخش کدگذاری شده بین جستجوگر وب کاربر و وب سرور امن را ایجاد میکند
automatic check ازمایش خودکار
automatic focusing تمرکز خودکار
automatic interrupt قطع خودکار
automatic interrupt وقفه خودکار
automatic loader بارکن خودکار
push botton وسایل خودکار
automatic machine دستگاه خودکار
automatic mechanism مکانیزم خودکار
repeating firearm اسلحه خودکار
fully automatic کاملا" خودکار
automatic record changer گرام خودکار
automatic regulation تنظیم خودکار
automatic rifle تفنگ خودکار
automatic rifle توپ خودکار
sub-machine gun تیربار خودکار
automatic telephone تلفن خودکار
automatic flasher چشمکزن خودکار
automatic fire تیراندازی خودکار
mechanical sawmill اره خودکار
automatic circuit breaker مدارشکن خودکار
player piano پیانو خودکار
automatic computer کامپیوتر خودکار
automatic control کنترل خودکار
automatic controller مراقب خودکار
automatic cutout قطع خودکار
automatic door switch کلید خودکار در
door switch کلید خودکار در
automatic drop اتصال خودکار
power steering فرمان خودکار
automatic fire اتش خودکار
full automatic تماما" خودکار
automatic steering device سکان خودکار
self loading پرشونده خودکار
sub-machine guns تیربار خودکار
crane track جرثقیل خودکار
cutout فیوز خودکار
coach screw پیچ خودکار
autosave ضبط خودکار
autotrace اثر خودکار
autotype چاپ خودکار
auyomated خودکار شده
ball point pen قلم خودکار
automatize خودکار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com