English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (2 milliseconds)
English Persian
straddle گشاد نشستن
straddled گشاد نشستن
straddles گشاد نشستن
Search result with all words
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
Other Matches
straddled گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart. گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
wider گشاد
broadest گشاد
wide گشاد
looser گشاد
reamer گشاد کن
widest گشاد
straddled گشاد با زی
loose گشاد
loosest گشاد
straddle گشاد با زی
loose fitting گشاد
loose-fitting گشاد
broad گشاد
straddles گشاد با زی
broader گشاد
stretchy گشاد شونده
slopped شلوار گشاد
dilates گشاد کردن
dilating گشاد کردن
slop شلوار گشاد
stretchiest گشاد شونده
stretchier گشاد شونده
dilate گشاد کردن
reaming گشاد کردن
slip on لباس گشاد
slip-ons لباس گشاد
bell mouthed دهن گشاد
slopping شلوار گشاد
wide mouthed دهن گشاد
bigmouthed دهن گشاد
dilatant گشاد شونده
pajamas شلوار گشاد
spacious جامع گشاد
ream گشاد کردن
wide eyed دارای چشم گشاد
wide-eyed دارای چشم گشاد
mason jar کوزه دهن گشاد
astraddle دارای پای گشاد
to let out افشاکردن گشاد کردن
slack کساد کردن گشاد
slackest کساد کردن گشاد
clump block قرقره دهان گشاد
oxford bags شلوار خیلی گشاد
oxbags شلوار خیلی گشاد
mother hubbard لباس گشاد زنانه
dolman sleeve استین گشاد و اویخته
Wellington چکمه دهان گشاد
dalmatic خرقه استین گشاد
carboy تنگ دهن گشاد
slacks کساد کردن گشاد
robes لباس بلند و گشاد
jar شیشه دهن گشاد
varix variously سیاهرگ گشاد شده
jarred کوزه دهن گشاد
robe لباس بلند و گشاد
sack پیراهن گشاد و کوتاه
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
jarred شیشه دهن گشاد
jars کوزه دهن گشاد
blouses پیراهن یاجامه گشاد
capacious گنجایش دار گشاد
varicosity گشاد شدگی سیاهرگ
blouse پیراهن یاجامه گشاد
jars شیشه دهن گشاد
jar کوزه دهن گشاد
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
risks گشاد بازی بخطر انداختن
straddle میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risking گشاد بازی بخطر انداختن
risked گشاد بازی بخطر انداختن
risk گشاد بازی بخطر انداختن
carronade یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
To widen a road . جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
straddles میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
To spend recklessly ( prodigally ) . گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
rochet جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
raglan پالتو استین گشاد سبک و فراخ
These shoes are too big for me . این کفشها برایم گشاد است
krater کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
running aground به گل نشستن
recoiling پس نشستن
await نشستن
recoil پس نشستن
recoils پس نشستن
recoiled پس نشستن
awaiting نشستن
seize نشستن
to lose ground پس نشستن
seized نشستن
to take a chair نشستن
perching نشستن
to give ground پس نشستن
seizes نشستن
perches نشستن
awaited نشستن
sits نشستن
perched نشستن
sit نشستن
awaits نشستن
perch نشستن
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
to hunker down چمباتمه نشستن
hunker down روی پا نشستن
to take ground بخاک نشستن
to knock back عقب نشستن
bow out عقب نشستن
dwit koobi نشستن به عقب
to a the throne برتخت نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
to fall back عقب نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
to lie in a درکمین نشستن
to lie in w درکمین نشستن
to run aground بگل نشستن
to take ground بگل نشستن
take sanctuary بست نشستن
suppurate چرک نشستن
give way عقب نشستن
ground position در خاک نشستن
insidiate در کمین نشستن
outsit بیشتر نشستن از
sit up <idiom> بیدار نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
sit up راست نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
to sit up راست نشستن
subsiding فرو نشستن
landing نشستن هواپیما
landings نشستن هواپیما
strands به گل نشستن کشتی
swamp به گل نشستن قایق
rankling چرک نشستن
sprawling پهن نشستن
sprawls پهن نشستن
sprawl پهن نشستن
setback عقب نشستن
land بزمین نشستن
land به زمین نشستن
rankle چرک نشستن
rankled چرک نشستن
rankles چرک نشستن
abate فرو نشستن
subsides فرو نشستن
subsided فرو نشستن
subside فرو نشستن
land به گل نشستن کشتی
setbacks عقب نشستن
ambushed در کمین نشستن
sag فرو نشستن
ambush در کمین نشستن
benches بر کرسی نشستن
ambushing در کمین نشستن
bench بر کرسی نشستن
swamped به گل نشستن قایق
swamping به گل نشستن قایق
swamps به گل نشستن قایق
ambushes در کمین نشستن
ground بزمین نشستن
sags فرو نشستن
throne برتخت نشستن
strand به گل نشستن کشتی
thrones برتخت نشستن
sagged فرو نشستن
chimere خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
waylaid درکمین کسی نشستن
waylays درکمین کسی نشستن
landing بزمین نشستن هواپیما
waylaying درکمین کسی نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
beach بگل نشستن کشتی
landings بزمین نشستن هواپیما
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
sit out تا پایان چیزی نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
beached بگل نشستن کشتی
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beaches بگل نشستن کشتی
waylay درکمین کسی نشستن
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
slop هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com