Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
stand up and be counted <idiom>	گفتن نظر شخصی درجمع
Other Matches
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
apostrophes	درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
apostrophe	درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
informal	شخصی
civilians	شخصی
some one	شخصی
ones	شخصی
persona	شخصی
personal	شخصی
civilian	شخصی
civil	شخصی
personas	شخصی
personae	شخصی
personable	شخصی
private	شخصی
one	شخصی
privates	شخصی
individual foul	خطای شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
personal staff	ستاد شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
hire out <idiom>	اجاره شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
personalty	اموال شخصی
personalty	دارایی شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
by end	غرض شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
personal property	اموال شخصی
personal property	مایملک شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal service	خدمت شخصی
personal right	حقوق شخصی
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
A private car.	اتوموبیل شخصی
private property	دارایی شخصی
personal action	دعوی شخصی
personal affairs	امور شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal error	خطای شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
separate estate	اموال شخصی زن
self will	اراده شخصی
self intrest	نفع شخصی
personal income	درامد شخصی
self interest	غرض شخصی
passanger car	اتومبیل شخصی
particular good	عین شخصی
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
proenomen	نام شخصی
personal identity	هویت شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
personal outlays	هزینههای شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
whosoever	هر شخصی که باشد
whoso	هر شخصی که باشد
idiograph	نشان شخصی
idols of the cave	اوهام شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
private motive	غرض شخصی
personal motive	غرض شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
self interest	نفع شخصی
somebody	یک شخص شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
self-employed	کار شخصی
who	چه شخصی چه اشخاصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
personal effects	لوازم شخصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
self-interest	نفع شخصی
oomph	چاذبه شخصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
self employed	کار شخصی
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
unbeknownst	خارج از معلومات شخصی
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
self regard	حفظ منافع شخصی
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
personalize	جنبه شخصی دادن به
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
bunched income	درامد خدمات شخصی
bye end	غرض شخصی قصدپنهان
pinned	شماره شناسایی شخصی
pin	شماره شناسایی شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
privy seal	مهر شخصی پادشاه
private property	دارایی شخصی بلامعارض
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
author	شخصی که برنامه می نویسد
duffle bag	کیسه لوازم شخصی
self intrested	دربند نفع شخصی
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
own	شخصی مال خودم
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
owned	شخصی مال خودم
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
personal property	دارایی شخصی منقول
owning	شخصی مال خودم
owns	شخصی مال خودم
pinning	شماره شناسایی شخصی
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
onother's money	پول شخصی دیگر
unbeknown	خارج از معلومات شخصی
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
valor	ارزش شخصی واجتماعی
self-interested	در بند نفع شخصی
theatergoer	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
self interested	در بند نفع شخصی
valour	ارزش شخصی واجتماعی
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
personal chattels	دارایی شخصی منقول
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
pc 00	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
name	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
tandy model 000hl	IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
commercial water movement	حمل و نقل با کشتیهای شخصی
crackpot <idiom>	شخصی خنثی وبی اهمیت
names	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
disposable income	درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
callers	شخصی که تقاضای تماس دارد
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
self revelation	افشاء افکار واحساسات شخصی
commercial type vehicle	خودروی تجارتی خودروهای شخصی
ibm pc compatible computer	کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
vectra pc tm	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
stentor	شخصی که صدای بلندی دارد
ex-directory	شخصی که چنین شمارهای را دارد
lightplane	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lowerclassman	شخصی که از طبقه پایین است
chattel	مال منقول دارایی شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
caller	شخصی که تقاضای تماس دارد
It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
musical chairs <idiom>	هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
self-help	اعاشه از راه کار شخصی
wear down <idiom>	زوار شخصی ازخستگی در رفتن
self help	اعاشه از راه کار شخصی
senders	شخصی که پیام ارسال میکند
talk shop <idiom>	درموردکار شخصی صحبت کردن
sender	شخصی که پیام ارسال میکند
take to the cleaners <idiom>	همه پولهای شخصی رابردن
lifeguards	نجات غریق محافظ شخصی
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
operator	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operators	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
consulting	شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
accessor	شخصی که به داده دسترسی دارد
analysts	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
message	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
pim	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
put one's own house in order <idiom>	سروسامان دادن کار شخصی
lifeguard	نجات غریق محافظ شخصی
chew out (someone) <idiom>	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
analyst	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
pin down <idiom>	اجبار شخصی دربیان واقعیت
pull the rug out from under <idiom>	بهم ریختن نقشه شخصی
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself <idiom>	کنترل کردن احساسات شخصی
take for <idiom>	اشتباه شخصی برای چیزی
square peg in a round hole <idiom>	شخصی که مناسب کاری نباشد
copyright	شخصی که دارای حق کپی در کاری است
have over <idiom>	شخصی را به خانه خود دعوت کردن
copyrights	شخصی که دارای حق کپی در کاری است
systems analysis	شخصی که بررسیهای سیستم را انجام میدهد
atari	یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com