Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (9 milliseconds)
English
Persian
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
Other Matches
chatted
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chat
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
matey
دوستانه
friendlier
دوستانه
friendlies
دوستانه
blithe
دوستانه
friendliest
دوستانه
sociable
دوستانه
neighbourly
دوستانه
friendly
دوستانه
coshing
دوستانه
coshes
دوستانه
coshed
دوستانه
amicably
دوستانه
friendlily
دوستانه
fraternal
دوستانه
cosh
دوستانه
amicable
دوستانه
hobnob
دوستانه خودمانی
humanitarian
نوع دوستانه
hobnobs
دوستانه خودمانی
humanitarian
بشر دوستانه
kites
برات دوستانه
take liberties
<idiom>
دوستانه رفتارکردن
kite
برات دوستانه
admonition
سرزنش دوستانه
hobnobbing
دوستانه خودمانی
sporting
تفریح دوستانه
natters
صحبت دوستانه
nattering
صحبت دوستانه
friendlies
مسابقه دوستانه
hobnobbed
دوستانه خودمانی
friendlier
مسابقه دوستانه
friendliest
مسابقه دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
concordat
توافق دوستانه
accommodation acceptance
برات دوستانه
natter
صحبت دوستانه
accommodation bill
برات دوستانه
accommodation bill
سفته دوستانه
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
amicable settlement
تسویه دوستانه
unfriendly
غیر دوستانه
chilly
<adj.>
غیر دوستانه
friendly
مسابقه دوستانه
folksy
دوستانه خودمانی
admonitions
سرزنش دوستانه
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
unfriendly act
عمل غیر دوستانه
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
conversation
گفتگو
negotiation
گفتگو
negotiation
گفتگو ها
negotiations
گفتگو
negotiations
گفتگو ها
conversations
گفتگو
chitchat
گفتگو
parle
گفتگو
dialog
گفتگو
colloquies
گفتگو
tractarian
گفتگو
talked
گفتگو
colloquy
گفتگو
discussions
گفتگو
indisputable
بی گفتگو
converse
گفتگو
conversing
گفتگو
converses
گفتگو
conversed
گفتگو
chit chat
گفتگو
chit-chat
گفتگو
talk
گفتگو
discussion
گفتگو
parlance
گفتگو
talks
گفتگو
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
to reach an amicable settlement
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
dialogue
گفتگو صحبت
discuss
گفتگو کردن
monology
گفتگو باخود
to make overtures
گفتگو اغازکردن
discussions
گفتگو منافره
discussion
گفتگو منافره
intertalk
گفتگو کردن
interlocutress
طرف گفتگو
debate
گفتگو کردن
dialogues
گفتگو صحبت
tractate
بحث گفتگو
negotiate
گفتگو کردن
speaks
گفتگو کردن
speak
گفتگو کردن
negotiating
گفتگو کردن
negotiates
گفتگو کردن
negotiated
گفتگو کردن
to talk
[to]
گفتگو کردن
[با]
conferences
گفتگو مذاکره
debatable
قابل گفتگو
conference
گفتگو مذاکره
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
to toughen one's tone
در گفتگو سخت شدن
soliloquize
باخود گفتگو کردن
upsetting conversation
گفتگو ناراحت کننده
negotiatory
مبنی بر معامله یا گفتگو
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
bunting
پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
palor
اطاق برای گفتگو خصوصی
miming
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed
تقلید نمایش بدون گفتگو
mime
تقلید نمایش بدون گفتگو
chime in
<idiom>
ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
interlocutress
زنی که طرف گفتگو باشد
shoptald
گفتگو درباره وضع کسب
to have an i. with any one
باکسی دیدار و گفتگو کردن
treater
مذاکره کننده طرف گفتگو
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
collogue
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
commune
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
locutory
تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
communes
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
pediatrics or pae
شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
photomagnetism
شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
aeromedicine
قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
counseled
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
ideologies
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
argue
گفتگو کردن مشاجره کردن
argued
گفتگو کردن مشاجره کردن
argues
گفتگو کردن مشاجره کردن
discussing
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
مطرح کردن گفتگو کردن
discussed
مطرح کردن گفتگو کردن
discuss
مطرح کردن گفتگو کردن
arguing
گفتگو کردن مشاجره کردن
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com