Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
argue
گفتگو کردن مشاجره کردن
argued
گفتگو کردن مشاجره کردن
argues
گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing
گفتگو کردن مشاجره کردن
Other Matches
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
go at
<idiom>
مشاجره کردن
halsie
مشاجره کردن
wrangled
مشاجره کردن
wrangling
مشاجره کردن
spar
مشاجره کردن
pettifog
مشاجره کردن
wrangle
مشاجره کردن
altercate
مشاجره کردن
sparred
مشاجره کردن
spars
مشاجره کردن
wrangles
مشاجره کردن
flite
مشاجره کردن
tug-of-war
<idiom>
مشاجره کردن
falling-out
<idiom>
مشاجره کردن
contesting
ستیزه کردن مشاجره
contest
ستیزه کردن مشاجره
contests
ستیزه کردن مشاجره
contested
ستیزه کردن مشاجره
brabble
مشاجره کردن دعوا
discussing
مطرح کردن گفتگو کردن
discuss
مطرح کردن گفتگو کردن
discussed
مطرح کردن گفتگو کردن
discusses
مطرح کردن گفتگو کردن
debate
گفتگو کردن
speaks
گفتگو کردن
speak
گفتگو کردن
discuss
گفتگو کردن
to talk
[to]
گفتگو کردن
[با]
negotiating
گفتگو کردن
negotiate
گفتگو کردن
intertalk
گفتگو کردن
negotiated
گفتگو کردن
negotiates
گفتگو کردن
soliloquize
باخود گفتگو کردن
to have an i. with any one
باکسی دیدار و گفتگو کردن
communed
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
communes
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
collogue
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate
[about; on; for]
something
[with somebody]
گفتگو و معامله کردن
[با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
pique
مشاجره
dispute
مشاجره
halsie
مشاجره
disputed
مشاجره
contretemps
مشاجره
disputing
مشاجره
honest broker
مشاجره
falling out
مشاجره
falling-out
مشاجره
disputes
مشاجره
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
dispute
مشاجره نزاع
plea
مشاجره مدافعه
scuffles
جنجال مشاجره
scuffled
جنجال مشاجره
scuffle
جنجال مشاجره
disputed
مشاجره نزاع
logomachy
مشاجره بر سر لفظ
disputes
مشاجره نزاع
disputing
مشاجره نزاع
scuffling
جنجال مشاجره
pleas
مشاجره مدافعه
bust-up
دعوا-مشاجره
contention
مشاجره نزاع
contentions
مشاجره نزاع
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
dissent
مشاجره بر سر رای داور
wrangled
داد و بیداد مشاجره
habble
داد وبیداد مشاجره
wrangle
داد و بیداد مشاجره
wrangler
اهل مشاجره مخاصم
wrangles
داد و بیداد مشاجره
fall out
رخ دادن مشاجره داشتن
wrangling
داد و بیداد مشاجره
dissented
مشاجره بر سر رای داور
dissents
مشاجره بر سر رای داور
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
make up
<idiom>
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
parle
گفتگو
conversation
گفتگو
colloquy
گفتگو
conversations
گفتگو
colloquies
گفتگو
conversing
گفتگو
negotiation
گفتگو ها
negotiations
گفتگو ها
negotiations
گفتگو
talks
گفتگو
talked
گفتگو
talk
گفتگو
parlance
گفتگو
negotiation
گفتگو
dialog
گفتگو
discussions
گفتگو
discussion
گفتگو
converse
گفتگو
conversed
گفتگو
converses
گفتگو
indisputable
بی گفتگو
tractarian
گفتگو
chitchat
گفتگو
chit chat
گفتگو
chit-chat
گفتگو
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
wrangling
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
dialogue
گفتگو صحبت
dialogues
گفتگو صحبت
monology
گفتگو باخود
conference
گفتگو مذاکره
conferences
گفتگو مذاکره
debatable
قابل گفتگو
interlocutress
طرف گفتگو
discussions
گفتگو منافره
to make overtures
گفتگو اغازکردن
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
discussion
گفتگو منافره
tractate
بحث گفتگو
upsetting conversation
گفتگو ناراحت کننده
to toughen one's tone
در گفتگو سخت شدن
negotiatory
مبنی بر معامله یا گفتگو
mime
تقلید نمایش بدون گفتگو
chime in
<idiom>
ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
palor
اطاق برای گفتگو خصوصی
interlocutress
زنی که طرف گفتگو باشد
miming
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed
تقلید نمایش بدون گفتگو
treater
مذاکره کننده طرف گفتگو
lambency
ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
shoptald
گفتگو درباره وضع کسب
locutory
تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
photomagnetism
شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae
شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
aeromedicine
قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com