Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (41 milliseconds)
English
Persian
slug
گلوله باران کردن
slugged
گلوله باران کردن
slugs
گلوله باران کردن
cannonade
گلوله باران کردن
shell off
گلوله باران کردن
Search result with all words
bombing
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
Other Matches
bombarded
گلوله باران
bombardments
گلوله باران
bombardment
گلوله باران
bombarding
گلوله باران
bombards
گلوله باران
bombard
گلوله باران
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sand blast
شن باران کردن
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
missiles
موشک باران کردن
shoot
تیر باران کردن
shoots
تیر باران کردن
missile
موشک باران کردن
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
To stone someone .
کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
clew
گلوله کردن
bullet-proof
ضد گلوله کردن
to round up
گلوله کردن
ball
گلوله کردن
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
shoot
پرتاب کردن گلوله
spot
مشاهده کردن گلوله ها
shoots
پرتاب کردن گلوله
spots
مشاهده کردن گلوله ها
lack vt
با گلوله سوراخ کردن
discharge
خالی کردن گلوله
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
windage
حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
premature
عمل پیشرس پیش از وقت عمل کردن گلوله
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rainless
بی باران
rain
باران
fine rain
باران
rained
باران
rains
باران
raining
باران
rainwater
اب باران
rain water
آب باران
rain proof
ضد باران
hydrometeor
باران
drizzles
نم نم باران
drizzling
نم نم باران
drizzle
نم نم باران
rainy
پر باران
pluvine
باران زا
drizzled
نم نم باران
pluvian
باران زا
pluvial
باران زا
drizzle
نرمه باران
pluviosity
باران خیزی
pluviometry
باران سنجی
rainfall area
پهنه باران
rainfall gauge
باران سنج
udometer
باران سنج
rainproof
عایق باران
rainfall index
نمایه باران
pluvial dendation
باران ستردگی
plenty of rain
باران فراوان
rainmaking
ایجاد باران
golden rain
آتش باران
rainfall recorder
باران نگار
pluviometer
باران سنج
rainmaker
باران ساز
plovers
مرغ باران
fine rain
باران ریز
pash
باران شدید
plenty of rain
باران کافی
much rain
باران زیاد
much rain
باران بسیار
pride of the morning
مه یا باران بامداد
petrel
مرغ باران
rain gage
باران سنج
killdeer
مرغ باران
rain check
بلیط باران
fall out
باران رادیواکتیو
sleet
برف و باران
sleeted
برف و باران
plover
مرغ باران
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
blood rain
باران سرخ
sleets
برف و باران
dotterel
مرغ باران
rain shower
باران شدید
sleeting
برف و باران
mizzle
باران ریز
rain laden
باران ساز
rain ga
باران سنج
showers
درشت باران
showering
درشت باران
ombrology
مبحث باران
showered
درشت باران
hyetometer
باران سنج
hydrometer
باران سنج
orographic rain
باران کوهزاد
raintight
باران ناپذیر
drizzling
نرمه باران
cyclonic rain
باران چرخهای
raindrops
قطره باران
raindrop
قطره باران
storm water overflow
سرریز اب باران
to send down rain
باران فرستادن
rain gauge
باران سنج
drizzled
نرمه باران
drizzles
نرمه باران
ombrometer
باران سنج
shower
درشت باران
sprinkle
پوش باران
catchment
باران گیر
sprinkled
پوش باران
rainstorms
طوفان باران
sprinkles
پوش باران
rainstorm
طوفان باران
pluvimeter
باران سنج
acid rain
باران اسیدی
isohyetal map
نقشه خطوط هم باران
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
storm sewer
لوله فاضلاب اب باران
It was raining fast.
باران تندی می آمد
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
killdee
یکجور مرغ باران
typhoon
توفان همراه با باران
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
typhoons
توفان همراه با باران
storm water retention tank
منبعهای نگهدارنده اب باران
nimbus
وندی به معنای باران زا
monsoons
باد و باران موسمی
nimbuses
وندی به معنای باران زا
stager
گرگ باران دیده
weatherbeaten
باد و باران دیده
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
It was raining hard.
باران سختی می با رید
intermittent rain
بارش متناوب باران
rainstorms
باران بوام باتوفان
rainproof
مانع نفوذ باران
too much rain
باران بیش از اندازه
raindrop imprints
اثرهای چکه باران
monsoon
باد و باران موسمی
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
continuous rain
بارش باران دائمی
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
rain prints
اثرهای چکه باران
rainsquall
باران توام باتوفان
impluvium
حوض باران گیر
totalizer
باران سنج دخیرهای
standard rain gage
باران سنج معمولی
rainfall
ریزش باران بارنغگی
rainstorm
باران بوام باتوفان
raindrop impressions
اثرهای چکه باران
pluviograph
باران سنج خودکار
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
adjustable leaping weir
سر ریز آب باران با تیغه متحرک
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
rainwash
شسته شده بوسیله باران
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
drizzly day
روزی که باران سیرمی بارد
dripstone
سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
angle of arrival
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
impluvium
[حوض باران گیر در روم باستان]
parkas
نوعی کت برای محافظت از باد و باران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com