Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (18 milliseconds)
English	Persian
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
Other Matches
illumination round	گلوله روشن کننده
starshell	گلوله روشن کننده
illuminating shell	گلوله روشن کننده
retards	درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard	درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding	درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
trip flare	مین روشن کننده جهنده موشک منور جهنده
illuminant	روشن کننده
illuminator	روشن کننده
illuminative	روشن کننده
flare	فشفشه روشن کننده
illuminant	ماده روشن کننده
flares	فشفشه روشن کننده
translucid	روشن کننده زجاجی
full beam spread	باند کامل روشن کننده
pyrotechnics	مواد فشفشفهای فشفشه روشن کننده
lightening bug ship	هلی کوپتر روشن کننده گشتی
inhibitor	کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
dismantling shot	تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
boost phase	مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
marking round	گلوله نشان کننده
armstrong	سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
command destruct signal	علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
stabilizing fin	پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
rocketeer	هدایت کننده پرتابه یا موشک دانشمند پرتابه شناس
missile	گلوله موشک
missiles	گلوله موشک
aeroballistics	فن پرتاب گلوله یا موشک درفضا
altitude/height hold	متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller	هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling	کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor	گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network	یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter	نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors	هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive	گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor	هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere	وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor	اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer	دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi	نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer	تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
alighting	روشن
transparently	روشن
transparent	روشن
alight	روشن
legible	روشن
shrillest	روشن
shriller	روشن
shrill	روشن
alights	روشن
alighted	روشن
cloudless	روشن
elucidated	روشن
in a good light	روشن
on/off	روشن
perspicuous	روشن
definite	روشن
vivid	روشن
elucidating	روشن
elucidates	روشن
elucidate	روشن
explicit	روشن
moonlit	روشن
bright	روشن
sunny	روشن
expressing	روشن
expresses	روشن
lucid	روشن
nitid	روشن
expressed	روشن
unequivocally	روشن
lighted	روشن
express	روشن
unequivocal	روشن
lightest	روشن
sets	روشن
setting up	روشن
clean cut	روشن
sunnier	روشن
luculent	روشن
brighter	روشن
set	روشن
clean-cut	روشن
clear	روشن
clearer	روشن
brightest	روشن
clearest	روشن
clears	روشن
sharp cut	روشن
sunniest	روشن
light	روشن
litten	روشن
cleaners	روشن
distinct <adj.>	روشن
clear cut	روشن
explicit <adj.>	روشن
eidetic	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
diaphanous	روشن
on	روشن
notable <adj.>	روشن
fogless	روشن
furbisher	روشن گر
eyebright	روشن
clear-cut	روشن
perspicuity	روشن بینی
clears	روشن زدودن
penumbra	سایه روشن
In broad daylight.	درروز روشن
ditinct	روشن مشخص
paris blue	جوهرابی روشن
liberally	با فکر روشن
inexplicable	روشن نکردنی
emblaze	روشن کردن
elucidatory	روشن سازنده
refreshed	روشن کردن
eidetic memory	یاد روشن
documentary photography	تصویر روشن
enlightenment	روشن فکری
clearest	روشن زدودن
pick wickian	روشن بین
picturesquely	بطور روشن
limpid	روشن خالص
clearest	: روشن کردن
clearer	روشن زدودن
Paleblue <adj.> <noun>	آبی روشن
power on	روشن کردن
clears	: روشن کردن
phanerogamous	روشن زاد
phanerogamic	روشن زاد
unambiguous	واضح روشن
perspicuously	بطور روشن
irradiative	روشن سازنده
illumine	روشن کردن
illumined	روشن کردن
illumines	روشن کردن
illumining	روشن کردن
pervious	روشن بین
power up	روشن کردن
pale varnish	لاک روشن
light and shade	سایه روشن
illumination	روشن سازی
illuminate	روشن کردن
illuminate	روشن فکر
illuminations	روشن سازی
nacarat	قرمز روشن
lightish	نسبتا روشن
lightsome	سبک روشن
lightsome	برنگ روشن
lucent	روشن وشفاف
lumine	روشن کردن
light <adj.>	رنگ روشن
illuminate	روشن ساختن
illuminates	روشن کردن
fire up	روشن کردن
illuminating	روشن ساختن
keen sighted	روشن بین
second sight	روشن بینی
jacinthe	نارنجی روشن
illuminating	روشن فکر
illuminating	روشن کردن
refreshes	روشن کردن
illuminates	روشن فکر
yin yang	تیره و روشن
illuminates	روشن ساختن
clearer	: روشن کردن
brightens	روشن کردن
haze	روشن نبودن مه
to brighten up	روشن شدن
to bring tl light	روشن کردن
to clear up	روشن کردن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
half tone	سایه روشن
brightening	روشن کردن
brightened	روشن کردن
fireballs	شهاب روشن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com